به ازای هر نفری که با دعوت شما در منظوم ثبتنام میکنند 20 امتیاز میگیرید.
لینک دعوت:
کارگردان: سیدرضا میر کریمی
رای کاربر: 7
قدرت، جوان عقب مانده و ساده دلی است که همراه با متولی امامزاده ای واقع در یک روستا زندگی می کند. متولی از این که مردم روستا نسبت به امامزاده بی اعتنا هستند ناراحت است و آن را به کم ایمانی مردم نسبت می دهد، اما مردم معتقدند امامزاده تا حال نیازها و نذورات آنها را برآورده نکرده است. متولی موقتاً به شه...
کارگردان: کریستوفر نولان
رای کاربر: 7
یک افسر پلیس کهنه کار به اسم «ویل دورمر» (آل پاچینو)، که بطور تصادفی به همکارش شلیک کرده و باعث مرگ او شده است، برای تحقیق درباره قتل یک دختر نوجوان، به شهر کوچکی در آلاسکا فرستاده می شود. وی در زمانی به آلاسکا می رسد که 6 ماه از سال، ۲۴ ساعت هوا روشن است و او نمی تواند بخوابد و در حالیکه از بی خواب...
کارگردان: علی شاهحاتمی
رای کاربر: 7
«خوش رکاب» با بازی محمد کاسبی، داستان مردی است که به کامیون خود علاقهٔ بسیاری داشت. دلبستگی او به اندازه ای بود که حاضر نبود برای کمک رسانی به جبهه از کامیونش استفاده کند.
کارگردان: مارتین اسکورسیزی
رای کاربر: 7
بیل کاتینگ قصاب سر دسته آمریکاییها، حریف ایرلندی خود کشیش والن را که سردسته گروهی ایرلندی به نام خرگوشهای مرده است میکشد و آمریکاییها پیروز میشوند. بعد از گذشت شانزده سال پسر کشیش، آمستردام به نیویورک باز میگردد تا از بیل به خاطر مرگ پدرش انتقام بگیرد.
کارگردان: عباس کیارستمی
رای کاربر: 7
در فیلم ده یک زن درون خودرویی نشسته است و در ده سکانس با ده شخص گفتگوهایی انجام می دهد و نمایی از زندگی زن امروزی در ایران را نشان می دهد. در این فیلم شخصیت اصلی داستان با پسرش، خواهرش، یک عروس آینده، یک فاحشه و زنی که به دنبال خواندن نماز است گفتگو می کند.
کارگردان: محمدحسین لطیفی
رای کاربر: 7
زوجی مسیحی به ایران میآیند و یک پسربچه ایرانی را به عنوان فرزند خوانده همراه خود به آلمان میبرند. آنها در سفر به کشورهای دیگر سه پسربچه را به عنوان فرزند خوانده قبول میکنند. پس از مدتی که بچهها به سن ۲۵ و ۲۶ سالگی میرسند، پدر خانواده قبل از فوت، حقیقت را به آنها میگوید. پسر ایرانی تصمیم میگ...
کارگردان: فرزاد مؤتمن
رای کاربر: 7
استاد جوان دانشگاه زندگی آرام و سرشار از انزوای خود را با تدریس ادبیات و مطالعه کتاب پر کرده و جز مادرش و یک کتاب فروش، دوستی ندارد. او که شبها عادت به پرسه زدن در خیابان ها دارد، شبی متوجه دختری می شود که ساک به دست گوشه ای ایستاده و راننده ای مزاحمش است. دختر به استاد پناه می برد و این سرآغاز آشنا...