دیشب فیلمبرداری فیلم جدیدم که در اطراف دریاچه بولسِنا در ایتالیا فیلمبرادی میشه، تموم شد. امروز راننده جوان فیلم مرا به ایستگاه قطار شهر اُرویه‌تو رسوند تا با ترن، خودم را به رً‌‌ُم برسونم. همینطور که در انتظار ترن بودم و به اطرافم نگاه میکردم، دیدم چقدر این مکان در زندگی من نقش داشته: در سن ۱۶ سالگی اولین سفر بدون سرپرست با دوستان مدرسه، امدیم به این شهر . هیچوقت احساس رهایی ان روزهارو فراموش نکردم.😉 در سن ۲۲ سالگی مسئول ساخت ویدیوهای گروه باله مدرن خانم لوچیا لاتور بودم که در این شهر مستقر بود. هر اخر هفته میومدم پیششون. شوهر سرپرست این گروه «اکیله پریلّی» یکی از نقاشان اوانگارد دهه ۶۰ میلادی ایتالیا بود. شبها جلوی نور شومینه از تجربیات جوانی و از بزرگانی که باهاشون همکاری کرده بود تعریف میکرد. گرمای صداش و شیرینی کلامش مرا روز‌ به روز ‌عاشق هنر میکردن. روح جفتشون شاد. در همین ایستگاه، در یک روز‌ تابستانی یکی از تلخترین خبرهای زندگیم به گوشم رسید، ناگهان همچی به چشمم تاریک شدو تا مدتی انگیزه زندگی را از دست دادم. در سال 2004 برای فیلم «بیلیتها» ی اقای کیارستمی با فیلمبرداری اقای کلاری که تماما در یک ترن میگذشت، هر روز‌ دو بار، صبح و بعد از ظهر، از رُم میامدیم‌ تا اینجا، نیم ساعت توقف میکردیم تا لوکوموتیو رو سرو ته کنن و دوباره برمیگشتیم رُم. یکی از تجروبیات منحصر به فرد زندگیم. امروز که در انتظار ترن بودم، ناگهان تمام این خاطرات و ادمها، همزمان جلوی چشمم پدیدار شدن. اینور همشاگردیهای دبیرستانم داشتن شلوغ میکردن و خودشونو واسه دخترا لوس میکردن. اونور اقای کیارستمی یه پک سیگار میکشید و به پلان بعدی فکر میکرد. گروه باله درباره مشکلات اجراشون بحث میکردن.... و من هم بعد از پایان فیلم جدید، با حس رهایی از همچی، به ۴۰ سال زندگی نگاه میکردم.
بابک کریمی | دیشب فیلمبرداری فیلم جدیدم که در اطراف دریاچه بولسِنا در ایتالیا فیلمبرادی میشه، تموم شد. امروز ران...
47
1398/08/08