به ازای هر نفری که با دعوت شما در منظوم ثبتنام میکنند 20 امتیاز میگیرید.
لینک دعوت:
کارگردان: اتان کوئن، جوئل کوئن
رای کاربر: 6
یک شکارچی بنام «لولین ماس» (جاش برولین) روزی بطور اتفاقی با اجساد گروهی از تبهکاران، که بخاطر بهم خوردن معامله مواد مخدر یکدیگر را کشته اند روبرو می شود. او این ماجرا را به پلیس خبر می دهد، اما قبل از آن دو میلیون دلار پول نقد را از صحنه جرم برای خودش بر می دارد. از این رو قاتلی روانی بنام «آنتون چی...
کارگردان: Paul Thomas Anderson
رای کاربر: 6
وقتی دانیل پلانیو اطلاع پیدا می کند که در شهر کوچکی در غرب، دریایی از نفت در حال تراوش از زمین است، فوری دست پسرش را میگیرد و به آنجا می رود تا شانسش را در گرد و خاک بوستن امتحان کند. در این شهر شلوغ که هیجان اصلی در اطراف یک کلیسا که واعظی به نام الی ساندی دارد قرار دارد و شانس به دانیل پلانیو و پس...
کارگردان: مانی حقیقی
رای کاربر: 6
مینا و مرتضی تصمیم گرفتهاند که پس از ده سال زندگی مشترک از هم جدا بشوند. آنها قرار است تا چند روز دیگر طلاقشان را رسمی کنند آیا بازگشت ناگهانی آذر، خواهر بزرگتر مینا، پس از سالها دوری از ایران میتواند تصمیمهای قاطع مینا را دستخوش تزلزل کند؟ و نقش علی، دوست قدیمی مینا و مرتضی، در این مقطع چهخو...
کارگردان: سامان مقدم
رای کاربر: 6
روایتگر زندگی زنی است که در طول سی سال اتفاقات مختلفی برای او رخ میدهد.
کارگردان: عباس احمدی مطلق
رای کاربر: 6
داستان دو دوست به نامهای حبیب و عزیز را روایت میکند. آنها از بچگی با هم بزرگ شدهاند و حالا هم که صاحب خانواده شدهاند با یکدیگر رابطه خانوادگی دارند. این دو کارمند بانک هستند و کارشان انتقال پول بین شعب بانکهاست. یک روز حین ماموریت پولها به سرقت می رود و ...
کارگردان: حجت قاسم زاده اصل
رای کاربر: 6
"حمید" به جرم قتل شوهر خواهرش در زندان به سر میبرد. رئیس زندان به او سه روز مرخصی میدهد. او وقتی به خانه میرسد دلیل این سه روز مرخصی را میفهمد. پدر حمید در حال احتضار است. "سوری" و "رضا" خواهر و برادر حمید از حضور او در خانه ناراحتند. آنها حمید را عامل این مصیبت میدانند و با او بدرفتاری میکنند...
کارگردان: بهنام بهزادی
رای کاربر: 6
سیامک راننده مینیبوس است. او تصمیم میگیرد در فرصتی چند روزه، کارهایی را که همیشه حسرتشان را داشته انجام دهد و در روز تولدش از دنیا برود.
کارگردان: بهروز یغماییان
رای کاربر: 6
جمشید اتفاقی دختر پادشاه را می بیند و دلباخته او می شود. پادشاه که فرزند ذکور ندارد،تصمیم می گیرد بین شاهزاده های نقاط دیگر مسابقه ای بگذارد و شاهزاده برنده، داماد پادشاه و وارث حکومت او شود. خورشید که نمی خواهد جایزه این مسابقه شود از قصر فرار می کند و در جنگل اسیر گرگ ها می شود. جمشید، خورشید را ...