. نمی دونم چند روزه که جهان من به این قاب محدود شده! دیگه حسابش از دستم در رفته که چندتا روشنایی صبحگاهی، غروب نارنجی، بارون، مه و... هرآنچه که دوست دارم رو فقط از دریچه این روزنه تماشا کردم ! روزگار سختی رو می گذرونیم... هر روزمون با آمار جدید مبتلایانِ به کووید ۱۹ و فوت شدگانش می گذره، با کابوس این بیماری می خوابیم و به وقت بیدار شدن، اولین چیزی که به ذهنمون می یاد اینه که “پس این دوران کی قراره تموم شه؟!” . . هیچکدوممون تصورش رو هم نمی کردیم که یه روزی برسه که بهار با همه لطافتش این جا باشه اما نشستن توی کافه ی پاتوقمون، دیدن فیلم و تاتر توی سالن، شنیدن موسیقی توی کنسرت یا سفر یا فقط یه دور هم جمع شدنِ ساده و یا... و یا...و یا....خیلی دور از دسترس به نظر برسه! هیچکدوممون حتی توی خواب هم نمی دیدیم که روزی برسه که در آغوش گرفتن اونایی که دوستشون داریم و حتی فراتر از اون فقط “دیدنشون” از نزدیک، برامون فعلا تبدیل به رویایی دست نیافتنی بشه! روزگار سختی رو می گذرونیم...اما یک چیز برای من واضحه، اینکه کم نمی یارم !... اصلا، ابدا و به هیچ وجه کم نمی یارم! کم نمی یارم چون ایمان دارم که در دل این روزها، ناگفته هایی نهفته چنان باارزش که اگر فقط دست از لجاجت و سرسختی برداریم، دل بدیم و با گوش جان بشنویمشون، قطعا مسیر زندگی خیلی از ما رو برای همیشه و برای بهتر زیستن تغییر خواهند داد! . . پ. ن: تصمیم دارم هر آنچه که از روزهای کرونایی یاد گرفتم و می گیرم رو در پستهای بعدی بنویسم، می نویسم به این امید که هیچوقت فراموش نکنم آنچه این روزها برای آموختنِ به من در چنته داشت... #نگار_آذربایجانی #در_خانه_بمانیم
13
1399/01/22