يكروزي را به خاطر دارم كه اوايل پاييز بود، چهاردهم مهرماه...روز تولدم بود...غروبش،از روز سختي كه گذشته بود، قشنگ گريه هايم را كرده بودم، بعد دست و صورت شسته، نوك دماغ برق افتاده، نفس عميق كشيده بودم و با چشمهاي سرخ از گريه ايي كه تمام شده بود، در وبلاگم نوشته بودم: . . گمان كنم كسي هرگز تولد خود را نخواهد ديد... به پاس شجاعت و نترسيدن در نبرد زندگي...در تماااام اين سالها ... در آيينه نگاه ميكنم و ميگويم: جنگجوي شجاع كوچك گمنام، تولدت مبارك. و اين تمام جشن باشكوه من است... . . . و بعد اونقدر كامنتهاي زيبا به سويم سرازير شده بود كه براي خوندن اونهمه زيبايي بايد مرتب با پشت آستينم اشكهام رو پاك ميكردم تا بتونم بخونم... . . و حالاامروز دوباره در روز تولدم فكر ميكنم شايد درست ترين توصيف و تعبير براي من، هميشه، همان جمله كوتاه بوده و هست... و فكر ميكنم من هنوز هم همان شيواي كوچك هستم.همان جنگجوي كوچك شجاع گمنام. با اين تفاوت كه اينبار با نشان پرافتخار"مادر بودن" با عشق و لبخند با اقتدار يك جنگجوي كوچك عاشق،شمع هاي تولدم را فوت كردم و باشادماني و روشني و حال خوب به استقبال فرداها رفتم... در دعاي من به وقت روشني شمع ها بوديد... آرزو كردم به محال ترين آرزويي كه مدتهاست فراموشش كرده ايد، به نشدني ترين، آن غيرممكن ترين آرزو،به همان، دقيقا به همان برسيد . . با عشق بي پايان شيوابلوريان وين . . #تولد#چهاردهم_مهر_ماه#شيوابلوريان#متولد_ماه_مهر#shiva_boloorian#actress#iranianactress#shivaboloorian#بازيگر#بازيگران#TVactress عكس از همسرجان . . پ.ن: يك عكس جديد براي همه عزيزاني كه از غيبت طولاني من در اينستاگرام گلايه داشتند. من برگشتم! سلام!
شیوا بلوریان | يكروزي را به خاطر دارم كه اوايل پاييز بود، چهاردهم مهرماه...روز تولدم بود...غروبش،از روز سختي كه گذ...
572
1397/07/16