هر جا که می رفتم با من بود هرگز از من جدا نشد با هم نگاه می کردیم به وسعت دریاکه یکهو دلم به شور افتاد دل او را نمیدانم من که از دل اوخبر نداشتم!با هم بودیم ولی چه میدانستم در دل او چه میگذرد؟!؟نگاه کردم به آن دورترها؛ اوگفت قبول نیست تو داری به آسانی دریا رامی بینی!گفتم تو هم داری آسمان را میبینی بدون اینکه سرت را بالا بگیری!فهمید از من پیش افتاده خندید و به آسمان نگاه کرد بی آنکه سرش را بالا بگیرد من و تنها سایه ام کنار دریای خزر
3،877
54
1397/11/11