لابد ما کاری کرده ایم که نباید... گناهی ، خبطی نابخشودنی ، معصیتی بزرگ به درگاه خدا ، که اینطور آرامش ْحرامیم! که هنوز سیلِ آب بند ْ نیامده ، سیل ِ ملخ روانه می شود به سوی مان... که اینجور ، نان ْ می دود و ما به دنبالش ... که این همه ناخوشی ِ جور و واجور ، سر به جان مان می گذارد... که این قدر که وقت ِ بی وفایی داریم ، فرصت ِ دوست داشتن نداریم... که قرص قلب و اعصاب و آرام بخش ها شده اند نقل و نبات ِ هر ساعت ِ روز و شب مان... که....... وقت ِ واکاوی است...باید وارسید که چه کرده ایم که نباید؟....چرا روزگارمان دارد می شود آخرت ِ یزید؟ چه کرده ایم راستی؟
شبنم مقدمی | لابد ما کاری کرده ایم که نباید...
گناهی ، خبطی نابخشودنی ، معصیتی بزرگ به درگاه خدا ، که اینطور آرا...
32
1398/01/30