جایتان خالی امروز دکتر ژیواگو دیدم.من از آن هَوَل هام که تا چیزی میخوانم یا میبنم مانیفستم دَمِ مَشکم است!!حالا از شوخی گذشته حرف زدن را راهی برای فهم بیشتر و ته نشینی اثر می‌دانم.چند وقت بود کتاب ادبیات علیه استبداد(اثری است مبسوط پیرامون رمان دکتر ژیواگو و ماوقعش )نیمه خوانده داشت خاک می‌خورد و رمان دکتر ژیواگو از آن نیمه خوانده تر ، از کج فهم شده‌های بسیار قدیمم بود.فیلم که تمام شد با خودم تکرار هزار باره کردم آیا زمان اکنون سخت‌ترین دوره حیات بشر است؟جواب روشنی دارد که نمی‌دانم چرا هی آن را به خود نمی‌دهیم؟!! می‌دانم نقطه مشترک بَشَر،از پس تمام تاریخ ،غر زدن و گلایه به اکنون بوده ولی خوب به دو نیم شدن از شرایط سخت هر مقطع هم ،آن روی دیگر مشترکِ تاریخی...ولش کنید...به این عکسها نگاه کنید...روزگاری زیسته‌اند و حالا هیچ جسمیتشان نیست!چه بسا گلایه های بسیار داشتند به فقر،به تبعیض،به شرایط اجتماعی و سیاسی...به بی آبی و ناامنی...و چه و چه...حتما درد و رنج خودشان را کشیده اند...ولی ببینید ما چگونه نگاهشان میکنیم...چه قدر خوشبخت؟!!فکر میکنم به هفتاد سال پس از این و چینشی از عکسهای ما روی مجازیات آن موقع بشر...خنده‌تان نمی‌گیرد بگویندمان چه خوشبخت؟! چه سرزنده؟!چه امیدوار؟! تاریخ بلا انقطاع میگوید: که خواهند گفت.پس من ترجیح میدهم پیش از مردن،خودم چند لبخند غیر تصنعی و از ته دل را تمرین کنم باشد بماند برای سندی واقعی...تکرار تکه‌ای از اشعار ژیواگو عزیز... "زمان به تو هدیه می‌کند...از یاد بردن تیره‌روزی هایت را" #خدایِ_فراموشی_بخشِ_فراموشمان_نکرده #پوریا_رحیمی_سام #pouryarahimisam #دکتر_ژیواگو
پوریا رحیمی‌سام | جایتان خالی امروز دکتر ژیواگو دیدم.من از آن هَوَل هام که تا چیزی میخوانم یا میبنم مانیفستم دَمِ مَش...
35
1399/01/27