. برای حکایتِ دریا که در آن سهمی دارم. ... سال هاست که جناب فرمان آرا را میشناسم، نگاهشان به زیست و پیرامونشان برایم تصویر تمام قد از شکوهِ هنرمند است. روزی که پیشنهادِ حکایتِ دریا شد ، بی شک اولین خوانش برایم تصویری بسیار عمیق از غمها و سالها و رفیقهای مَردی بود که قرار بود فیلم را بسازد.مردی که بسیار دوستش دارم، عزیزِ من است. عزیز. یادم هست وقتی قرار بر قرار شد تا درباره فیلمنامه حرف بزنیم به عمو بهمن گفتم: خیلی غمگین نیست؟ گفتند: شادی را یادم رفته! . . . حکایتِ دریا فراموشی یکنفر نیست، فراموشی یک فرهنگ است. فراموش کردنِ بیضایی و تقوایی و گلشیری و بهبهانی و جلال و کیارستمی و سپانلو و دولت آبادی و صدر و محصص و اعتمادی و توران و ... هزاران زن و مردیاست که نامشان یادِ ایران را همچون صورتِ کودکی در صبحگاهِ ابری ساحل از شبنم موجها تر میکند و تازه. چیزی که باید برای بازگشتِ آن همه کار کرد. حکایتِ دریا مرگ یک عزیز نیست! مرگِ عزیزِ ماست. اصرار به اسمها و سنها، بودنها و خرده داستانها همه چیز را برایم دقیقتر و حتمیتر میکرد. کابوس ابتدای فیلم کابوسی دامنگیر برای همه ماست! چه غمهایی که خاک کردیم. چه دردهایی که داد نشد. چه صورتهایی که پیر شد. چه قلبهایی که شکست. چه نفسهایی که بالا نیامد. چه تنهایی که زخم خورد. چه رفتنهایی که بازگشت نداشت. چه شبهایی که انتظار کشیدیم. چه عشقهایی که یاد یادش رفت. چه خشمهایی که بغض نشدو ترکید و چه عزیزانی که رفتند و ما باورنکردیم. حکایتِ دریا بی تردید دفترچه کوچک داخلِ کشوی جنابِ بهمن خان فرمان آراست. که حالا تصویری جادویی شده از دستدادهها و دلتنگیها. . حکایتِ دریا را قانونی و از نماوا نگاه کنید. . «حمایتِ شما برای سینمای مستقل مرهم است» ... عکس ها از مسعود اشتری عزیز است
103،404
908
1399/03/28