به ازای هر نفری که با دعوت شما در منظوم ثبتنام میکنند 20 امتیاز میگیرید.
لینک دعوت:
کارگردان: سامان مقدم
رای کاربر: 1
از طرف دولت دعوت نامهای به یکی از موسیقیدانان برجسته کشور که در آمریکا زندگی میکند فرستاده میشود. این دعوت نامه اشتباها به دست یکی از خوانندگان درجه سوم ایرانی لسآنجلسی میرسد و…
کارگردان: رخشان بنیاعتماد، محسن عبدالوهاب
رای کاربر: 1
اسماعیل ، پسر گیلانه ، برای رفتن به جبهه آماده میشود. او در هنگام رفتن ، با نامزدش خداحافظی میکند . سیگل نیز که با شوهرش در تهران زندگی میکرده است ، چندی است که از شوهرش ، رحمان ، بی اطلاع است و نزد مادرش زندگی میکند . روزی سیگل برای کسب خبری از رحمان ، با مادرش عازم تهران میشوند . در راه ، ...
کارگردان: حسن هدایت
رای کاربر: 1
بهرام از دوستان صمیمی همایون خودکشی می کند و در وصیت نامه اش تمام ارث خود را به فرزند همایون می بخشد. این موضوع همایون را دچار شک و تردید می کند.
کارگردان: سامان مقدم
رای کاربر: 1
فیلمی اپیزودیک است که در سه قسمت مختلف داستان زندگی سه زن را در یکی از محلههای قدیمی تهران روایت میکند. قصه زندگی سه زن به نام های فریبا، سالومه و ملوک در یک محله قدیمی تهران است.ملوک زن میانسالی است که عاشق یکی از جوان های محل به نام خسرو است، فریبا زن میانسالی است که مخارج زندگی خود و خانواده ا...
کارگردان: محمدعلی سجادی
رای کاربر: 1
دختری جوان به نام سریر اقدام به خودکشی میکند اما دکتر مهیار مروی به مداوای او می پردازد و سعی می کند تا به علل این حادثه پی ببرد که درگیر حوادث ناخواسته این میشود و....
کارگردان: آرش معیریان
رای کاربر: 1
حسن فیلمنامه نویسی است که همراه با داوود زندگی فقیرانهای دارد. چرا که فیلمنامههای حسن به دلیل جدی و هنری بودنشان مرتب از سوی تهیه کنندگان رد میشود. او که عاشق دختر ثروتمندی به نام مهشید است وقتی به خواستگاری او می رود عموی مهشید شرط ازدواج آنان را پولدار شدن حسن میداند بنابراین حسن فیلنامهای برا...
کارگردان: رسول صدرعاملی
رای کاربر: 1
دختری به نام آیدا متوجه میشود پدرش با زن غریبهای رابطه دارد. یه اسم، یه قیافه، یه کلمه، یه زن که یه دفعه به شدت پرتاب می شه به درون ذهن آیدا که هفده سال دارد، بارها و بارها آیدا آن را از فکرش خارج میکند؛ اما دوباره زشتتر و بدتر برمیگردد سر جایش و مثل خوره به جان آیدا میافتد، زن غریبهای که به ن...
کارگردان: امیرحسین صدیق
رای کاربر: 1
جوانی روستایی به نام توفان سرایداری یک باغ را به جای عمویش چند روزی بر عهده گرفته است. به تدریج عروسکهای مختلفی در یک شب بارانی از سقنقور گرفته تا اسی گونزالس، مادر فولادزره، یه کتی، سامانتا و فردی به این تصور که باغ، خانه مادربزرگ است به آنجا پناه میبرند. توفان که غافلگیر شده ابتدا از دوستی با آن...