به ازای هر نفری که با دعوت شما در منظوم ثبتنام میکنند 20 امتیاز میگیرید.
لینک دعوت:
کارگردان: محمدمهدی عسگرپور
رای کاربر: 10
لطیفه مادر ۷۵ سالهای است با دو پسرش با نامهای بزرگ و اسماعیل زندگی میکند، بزرگ پسر ارشد لطیفهاست و چهار سال پیش در پی خواندن خطبه عقدی خانگی و بی سر و صدا دخترش اکرم را به عقد پسر برادرش اسماعیل سقایی در آوردهاست. مجموع این دو خانواده داری رابطهای معقول و نزدیک با یکدیگر میباشند.
کارگردان: مهران مدیری
رای کاربر: 10
ما جرا از آن جای شروع شد که نیما زند کریمی معلم تاریخ در پی پیدا کردن چند صفحه حذف شده از تاریخ است. او یک قهوه می خورد و به یک تاریخ دیگر میرود و در انجا با مردم ان زمان زندگی می کند و در انجا با مادر بزرگ رویا خانم که در زمان خودش عاشقش بود ازدواج می کند و در تمام مدت برای عوض کردن تاریخ و جلوگیری...
کارگردان: محمدحسین لطیفی
رای کاربر: 10
این سریال روایت چند داستان مختلف است جنازه دختری به نام چیستا دختری که در مزون ویدا کار میکرده پیدا میشود پسر ویدا در یک درگیری به زندان میافتد و شیوا خواهر ویدا، وکالت فردی را که متهم به قتل همسر و فرزند خود است را به عهده میگیرد. در این سریال برای نخستین بار پس از انقلاب، تلویحا به حضور و نقش ش...
کارگردان: مسعود آبپرور
رای کاربر: 10
در روایتی سرشار از هیجان، چند دوست جوان و صمیمی که در لباس آتشنشانی مشغول به خدمت هستند؛ در مأموریتهایی پر خطر، به نجات جان هموطنانشان میشتابند. جوانانی شجاع و فداکار که هر یک برای خود ماجراهایی داشته و به نوبه خود با مشکلاتی دست به گریبان هستند...
کارگردان: سیروس مقدم
رای کاربر: 10
عطا شاگرد یک جواهر فروشی، عاشق منیژه دختر صاحب کارش میشود. همه با این وصلت مخالفند اما منیژه حاضر میشود در صورت قبول یک شرط با عطا ازدواج کند. منیژه از عطا می خواهد از جواهر فروشی دزدی کند که…
کارگردان: بهمن گودرزی
رای کاربر: 10
منیر که به مادر شوهرش قول داده او را به مشهد ببرد به عنوان خدمتکار در خانهای مشغول کار میشود، دختر صاحبخانه به وی تهمت دزدی میزند و پیرزن صاحبخانه که شرمنده رفتار دخترش است به منیر پول میدهد که مونس، خدمتکار که قبلا در این خانه کار میکرده به خاطر رفتارهای بد دخترش رفته است را پیدا کند و منیر از...
کارگردان: منوچهر هادی
رای کاربر: 10
رحیم جوانی 21 - 22 ساله برای کار از تبریز به تهران آمده که مصادف با شب یلداست ، کیف او را میدزدند و دچار مشکل میشود. در شهر با افرادی آشنا شده و به نوعی با مشکلات و تنهایی آنها در گیر میشود و به آنها کمک میکند. سرانجام به لطف خدا کیفش را پیدا کرده ولی به مصاحبه استخدام نمیرسد و تصمیم میگیرد به شهر خ...