دونده زمین

‏دونده زمین‏

 (1389)
4.2
رای شما:
0/10
بر اساس رای 217 کاربر

خلاصه داستان فیلم سینمایی دونده زمین
یک دونده و بازیگر ژاپنی به نام هازاما کامپه تصمیم می‌گیرد از ژاپن شروع کند دور دنیا را دویدن. وی به وسیله یک قایق بادبانی و از طریق دریا خود را به آمریکا می‌رساند و پس از دویدن در آمریکا به اروپا می‌رسد و از طریق ترکیه قصد ورود به ایران را دارد که در ترکیه می‌فهمد مبتلا به بیماری سرطان شده است. او بعد از یک ماه از بیمارستان ترخیص می‌شود و راهش را به سمت ایران ادامه می‌دهد. وقتی وارد ایران می‌شود اتفاقاتی می‌افتد که روی خودش و بیماری‌اش تأثیر می‌گذارد.

فیلم سینمایی «دونده زمین»، پس از 6 سال توقیف در اردیبهشت ماه سال 1395 به اکران درآمد.
فیلم سینمایی «دونده زمین»، پس از نام‌های؛ «ماراتن زمین»، «گنجینه شرق»، به این نام تغییر پیدا کرده است.
سوتی های فیلم دونده زمین (0 سوتی)
دیالوگ های فیلم دونده زمین (0 دیالوگ)
جزئیات بیشتر از فیلم دونده زمین
پخش کننده: هنر و تجربه
سوالات نظرسنجی ( 8 سوال)

فیلم ارزش یک بار دیدن را دارد؟


فیلم از لحاظ فنی و هنری باکیفیت ساخته شده است؟


تیم بازیگران، نقش‌ها را خوب بازی کردند؟


داستان و ساختار فیلم غیرتکراری و جدید بود؟


حرف و پیام فیلم، مفید و ارزشمند هست؟


بعد از پایان فیلم به آن فکر می‌کردید؟


فضای فیلم با فرهنگ خانواده شما سازگار است؟


فضای فیلم مناسب کودکان است؟

نظر خود را ثبت کنید
ارزیابی مردم از فیلم دونده زمین (از مجموع 5 رای)

ارزش تماشا
8
خوش ساخت
6
بازیگری
7.5
خلاقانه
7.5
محتوای مناسب
5
تفکربرانگیز
8
مناسب خانواده‌
6
مناسب کودکان
8
رای شما:
0/10
حداقل کارکتر بررسی: 0 /60
بررسی‌های مردم درباره فیلم دونده زمین (14 بررسی)
هدیه
خیلی گنگ بود باید چندبار ببینی تا بفهمی چی می خوادبگه
1 لایک
0 نظر
1398/01/24
سید محمد موسوی
خطر لو رفتن داستان
"دونده زمین" فاتحه ای ست بر این سرزمین
آقا خَلیل که بوضوح مشخص است ضدقهرمان فیلم است؛ نمایی تمامِ قد از مردی ست که مورد نفرت "کمال تبریزی" ست. یعنی همان رئیسجمهور در سال 84تا88 و 88تا92!! اسمش بماند. آقاخلیل با پیتِ نفتِ(مدل قدیمی اَش) آب که استعاره از نفت است را می دزدد و بجایَش آب معدنی و غذا به مردم می دهد. یعنی کمی از آن نفت ارزشمند و کمی غذا به مردم داده می شود ولی ثروت آنها توسط یک دزد هموطن به تاراج می رود. این از این.
خانم معلم هم مانند یک زندانیِ‌ آگاه اما بیچاره است که لاجرم باید با خلق و خوی مردم روستا بسازد و هیچ تصور نمیکند که راهکارهایَش ممکن است اثرگذار باشد. استعاره از روشنفکرانی که در زندان هستند!!
مردم روستا هم منتظر غذایی هستند که آقا خلیل برایِ شان می آورد-که البته نمی دانم چرا این نوع غذا دادن و غذا گرفتن و غذا خوردن، شبیه پخش نذری دهه اول محرم در ایران است؟؟؟- و هیچ جنبشی ندارند. مخصوصاً مردان قهوه خانه که مانند احمق ها به برفک تلویزیون چشم دوخته اند و گویی مَسخ شده آن برفک هستند.استعاره از اینکه هرچه به مردم نشان بدهی، اعتراضی نمی کنند و سعی در تغییر وبهبود آن ندارند.
مرد و زن و دختر دم بخت و پسرخواستگار هم شبیه گال گرفته هایی منزوی در یک کوچه تنگ؛ بَسط نشسته اند-منتظر چه هستند؟؟ خدا می داند- استعاره از مردمی که نیازمند کمک هستند و دچار نوعی درخودماندگی.
بچه ها نیز به زشت ترین شکل ممکن بنمایش در می آیند.استعاره از اینکه با شرایط حاکم بر کشور؛ از نسل آینده هیچ چیز برنمی آید و به آنها امید نیست.
اما "هازاما کانپه" که می آید و روستا را از ناامیدیِ‌ مرگبار نجات می دهد و همه را امید می بخشد و دگرگونیِ عجیبی در مردم ایجاد می کند و همه چیز راست و ریست می شود!! استعاره از اینکه ما به مدد یک خارجی نیازمندیم.
عَجَب !! یک ژاپنیِ مریضِ سرطان گرفته می آید و ایران را نجات می دهد؟؟ احسنت بر شما آقای تبریزی !! دست مَریزاد. دشمنیِ‌ شما با یک تفکر و یک فرقه و یک جریان در این کشور، موجب شد اینگونه مردم خود را بی مایه و دون بدانید؟؟‌دست شما درست آقا کمال...دمتان گرم. یعنی امیدمان را از خودمان قطع کنیم و به مریض های خارجی دل ببندیم. باشد آقای کارگردان. خوب شد فرمودید...
حال دیگر مردمِ ما یک عده احمق هستند که نیاز است یک نیرویِ اجنبی بیاید و ما را نجات دهد؟ حال دیگر ما ایرانی ها آنقدر پَست و بی ارزش شده ایم که مانند ملّتی طاعون گرفته باید بنشینیم تا برایمان نذری بیاورند و ثروتمان را به تاراج ببرند؟؟ حال دیگر ما ایرانی ها بدون کمک خارجی ها نمی توانیم زندگی کنیم؟؟ حال باید منتظر باشیم یک ژاپنی که سرطان گرفته بیاید و امید داشتن را یادمان بدهد؟؟ دست شما دردنکند آقای تبریزی... خوشَمان باشد که اینچنین کارگردانی داریم که روی هرچه منافق و وطن فروش است سفید کرده؛ آنهم بخاطر یک جریانِ سیاسی!! هیچ انسانی را ندیدم که وطنَ ش را این چنین بفروشد و اسم خود را هنرمند بگذارد. دستخوش هنرمند!!
نمی دانم چگونه خشم خود را ابراز کنم. اما هرچه مسعود فراستی درباره کمال خان تبریزی گفت، راست گفت.
2 لایک
3 نظر
1398/01/17
هدیه
کاملادرست فرمودید
1 لایک
1398/01/24
سید محمد موسوی
سلام خانم هدیه. ممنونم.
متاسفم برای هزینه ای که بابت ساخت این فیلم داده شد.
0 لایک
1398/01/25
یحیی خرمی
باید زاویه دیدتان را عوض کنید. به نظرم وجود یک خارجی نشانه چند چیز است: 1- تفاوت فرهنگ ژاپنی و ایرانی (به وجود تلفن سامسونگ بر روی میز رئیس جمهور آمریکا اشاره می کنم)2- غریب پرستی ما ایرانیان ( در اکثر جنگ ها در گذشته در هجوم کشورهای دیگر ایران در عین قدرت شکست خورده است) 3- تجربه را تجربه کردن خطاست (وقتی کشورهای دیگر بدون نفت توانسته اند موفق باشند چرا ما نشویم و چرا از آنها یاد نگیریم) و...
0 لایک
1401/12/05
سید محمد موسوی
خطر لو رفتن داستان
"دونده زمین" فاتحه ای ست بر این سرزمین

فیلم حاضر هیچ ارزشی در فُرم ندارد. مانند یک مستند ابتدائی ساخته شده است. نه نمای دوربین ها و نه شیوه بیان دیالوگ ها و نه حتی اِلِمان های موردنظر فیلمساز، هیچکدام بویی از نبوغ ذاتی "کمال تبریزی" ندارد. بهتر بگویم؛ در حد یک اِتود یا طرح اولیه باقی مانده. گویی دست اندرکاران این فیلم میخواهند یک فحش بزرگ و بی پایان را نثار مخاطب ایرانی کنند و بَس.
در محتوی اما صحبت بسیار است. "کمال تبریزی" مانند انسانی که لوله تفنگ را زیر گلویَش گذاشته و قصد خودکشی دارد؛ به بدترین شکل ممکن تمامِ‌ کارنامه قبلیِ‌ خود را می سوزاند و میگوید من یک وطن فروش هستم که هستم. بی مایگی و پوچ گرایی محض. من تابحال چنین خودکشیِ رِقَت باری از یک کارگردان ندیدم.
در فیلم "دونده زمین" سکانس های ابتدایی با نمایش دوندگیِ بازیگر ژاپنی و نشان دادن زیبایی های سرزمین های مختلف از ایالات متحده گرفته تا ترکیه -آنهم با رنگ های گرم و شاد- شروع می شود (البته من نفهمیدم چرا آن دونده از سمت شرق کشور خود شروع به دویدن می کند) اما سکانسی که خانم معلم(سحر دولتشاهی) دیده می شود؛ رنگ فیلم آبی تیره است و همینطور آبی تیره باقی می ماند.
خانم معلم به روستایی عجیب و غریب می رود.روستایی که شدیداً درب و داغان شده و هیچ اثری از تمدن در آن دیده نمی شود. درب مدرسه قفل شده و سرایدار مدرسه که انسانی گیج و آلزایمر گرفته است و مدام دنبال چیزی نامعلوم می گردد، نمیتواند به خانم معلم کمک کند. و مردان در قهوه خانه به دیدن برفک از تلویزیون مشغولَند و قهوه خانه چی؛ چایی هایی بسیاری ریخته و کسی رَمَق ندارد چای خویش را بردارد.
زن و مردی که دختری دم بخت دارند و شبیه طاعون گرفته ها در قاب درب خانه شان نشسته اند و جُم نمی خورند. و دختر دمِ‌ بخت شان با بیحالی و رخوت از پسر همسایه می خواهد او را خواستگاری کند که البته پسرهمسایه هم بشدت دچار تنبلی ست و از جایِ خود تکان نمی خورد.
بچه ها آتاری و موبایل و ابزار قُمار در دست دارند اما بسیار پرخاشگر و بی ادب و منزوی هستند.
خانم معلم هم از همه جا بیخبر است و با دیدن آنها شوکه نمی شود.
البته یک لاکپشت هم هست که مدام لگدمال می شود.
کمی بعد از این معرفی ها، ما مردی را می بینیم که در راننده یک وانت مزدا ست. او در وانت خود همه چیز دارد. هر جنسی که بخواهید. مانند یک سمساری سیار. از تمامِ خِنزر و پِنزر هایی که فکرش را بکنید،‌او دارد. چیزهایی که هیچ ربطی به هم ندارد.او "آقا خلیل" است که نقشَش را "خسرو احمدی" ایفا میکند. اما مهمترین چیزی که در سمساری آقا خلیل وجود دارد؛ دو چیز است.
1:غذا و 2:آب معدنی.
آقا خلیل آب شیرین و گوارا و ارزشمند قناتِ روستا را می دزدد و به مردم روزی یک پرس غذا می دهد و مقداری آب معدنی. و هیچکس حق ندارد از آب قنات بخورد. حتی اعتراض خانم معلم باهوش ما هم منجر به پرخاشگری آقا خلیل می شود.
تا اینکه مرد‌ ژاپنی وارد این روستا می شود و رنگ فیلم به رنگِ گرم تغییر می کند و فضایِ‌ فیلم کمی تلطیف می شود و مردم کم کم شاد می شوند و از کِرِختی و رِخوَت بیرون می آیند و همه چیز به ناگهان دگرگون می شود. آنهم با ورود یک مردم ژاپنی که اسطوره امید و نشاط است.
این را بیاد داشته باشید تا تفسیر بر این فیلم بگویم.
1 لایک
0 نظر
1398/01/17
سید محمد موسوی
"دونده زمین" فاتحه ای ست بر این سرزمین

کارگردانان بسیاری خواسته اند و می خواهند مشکل مردم ایران را نشان دهند و طرح مسئله کنند. برخی مانند "اصغر فرهادی" به نکبت ترین شکل ممکن یک معضل را بررسی میکنند و برخی مانند "سیدرضامیرکریمی"‌ به زیباترین شکل ممکن. مهم نیست فیلمساز چگونه رنج خود را بنمایش میگذارد. مهم اینست که چه فیلمسازی این رنج ها را به اکران درآورده است. اگر "کمال خان تبریزی" باشد که میخواسته "سرزمین کهن" را فریاد بزند؛ دیگر از او انتظار نمی رود همان سرزمین مقدس و رنجدیده را لگدمال کند... چه بسا که در آئین کهن ما مردمان سرزمین ایران؛ عشق به میهن و خاک و وطن؛ بخشی از وجودمان بوده و هست. چه رسد به آنکه در دینِ اسلام هم توصیه اکید به حب به وطن شده و اسلام عاشق وطن بودن را جزئی از ایمان می داند. با این نگرش باید فیلم "‌دونده زمین" را بررسی نمود.
1 لایک
0 نظر
1398/01/17
طاها مزینانی حالا من این فیلمو ندیدم ولی نباید آدما رو متهم کرد
1 لایک
1 نظر
1397/02/06
سید محمد موسوی
سلام آقا طاها.
فیلم رو دیدی بلاخره یا نه؟
0 لایک
1398/01/17
طاها مزینانی اگرم این فیلم بد باشه نمیشه هر آدمی رو به وطن فروشی متهم کنین خانم‌هادی

آقای تبریزی کارگردان بسیار خوبیه
0 لایک
0 نظر
1397/02/06
فاطمه هادی وای بر وطن فروشی مثل تبریزی که مردم ایران رو حیوان و ایران رو تبیله نشون بده فراستی حرفش واقعا راست بود
1 لایک
0 نظر
1396/10/14
فاطمه هادی فاجعه
1 لایک
0 نظر
1396/10/14
سعیدتاراسی من هنوز این اثر آقای تبریزیان را ندیده ام اما بنظرم این حرف فراستی هم بسیار تند ونابجا بود در نقدی که برای این اثر داشتند.
0 لایک
0 نظر
1395/04/05