برای تو روزهای سخت دوران بارداری و ماجراهایش برای همه بکسان است. دردهای وقت و بی‌وقت، بی‌خوابی‌ها و رنج‌های روز به روز و شب به شب که هرچه به زمانش نزدیک می‌شود بیشتر هم هست. اما برای تو فرق داشت. مثل همه اتفاق‌های زندگی که برای تو فرق داشت. تو رنج‌های فراوانی را پشت سر گذاشتی. رنج‌هایی بیشتر از دیگران. بیشتر از خیلی‌ها... و من فراموش نمی‌کنم. . فراموش نمی‌کنم که تو در چه دورانی با چه دشواری‌هایی، دوران سخت و طاقت‌فرسای بارداری را روز و شب کردی. «کرونا» آمد تا تو در سخت‌ترین و پیچیده‌ترین دوران «تاریخ بشر» در این کره خاکی، انتظار فرزندی را بکشی که به تعالی و آینده‌اش امید داشتی. ماجرای تلخ هواپیمای اوکراینی و آن صبح نفرت‌انگیز و اشک‌های مدام تو را فراموش نمی‌کنم. فراموش نمی‌کنم که چطور برای پر کشیدن مظلومانه آن ۱۷۶ نفر‌، با حال و روز بارداری، اشک ریختی و شب را روز کردی؛ یک هفته تمام. فراموش نمی‌کنم شب زلزله تهران و استرس‌هایش را. من فراموش نمی‌کنم، اسفند و فروردین و اردیبهشت و خرداد و تیر و مرداد را که قرنطینه کامل بودی و حتی یک معاشرت کوتاه هم نداشتی و نشد مثل بقیه مادران باردار، «زندگی» کنی. لذت‌های این دوران از تو گرفته شد و تو دم نزدی. همه این ۶ ماه در خانه ماندی و برای فرزندی که درحال رشد بود عشق دادی و قصه خواندی. بگذریم؟ نه؟ . الان که دارم این چندسطر را می‌نویسم، «دیار» ما ۴ روزه است و تو هنوز خسته‌ای. از این ۹ ماه سخت و بی‌تکرار و عجیب. اما این‌ها را نوشتم تا بالاخره یک جایی ثبت شود. تا خودم فراموش نکنم که تو، عقیق‌جانم، فرشته‌ای. تو رفیق‌ترین همسر و بهترین دوست زندگی من هستی. خوشا به حال «دیار» که مادرش، رفیقش، همراهش تو هستی. چی از این بهتر؟ مادر شدن صلاحیت می‌خواهد و تو صلاحیت مادر شدن را داشتی و داری. «دیار» ما چه می‌خواهد بهتر از داشتن یک مادر آدم‌حسابی و با دانش. خسته نباشی عزیرم خسته نباشی رفیق خسته نباشی همشهری پ‌ن: عکس مربوط به ماه ششم بارداری است
مجید توکلی | برای تو

روزهای سخت دوران بارداری و ماجراهایش برای همه بکسان است. دردهای وقت و بی‌وقت، بی‌خوابی‌ها ...
159
1399/05/25