ديوانه ام همه را تو مى بينم يا هميشه تو را مى بينم ديوانه ام هيچ قاصدكى را جز به خبر آمدنت نمى بينم ديوانه ام همه خيابان ها را من با تو مى رقصم برگ ها با خيابان پاييز جشن با شكوه گريه دارهاست بيا چشم هايم براى تو در چشم هاى من بخند ديوانه ها با يك لبخند عاشق مى شوند : دارى گريه مى كنى ؟ : نه بابا گريه چيه ، بارونه ديوانه ام هيچ بارانى مستى دست هايم را نمى پراند نه دست هايم باز مى شود نه دست مى كشم از تو اصلا بيا دست هايم براى تو محكم بگير مرا ، مستم ... يِه كم الكل بدون تو آب است آب با تو شراب همين باران هاى با تو آتش مى زند مرا : داره ترسناك ميشه : اين خاطره هام يه روز پاك ميشه : اون روز من نيستم اما تا اون روز اگه به كسونى مثل ما قلندر و مست و خراب تو كوچه برخوردى اون چشا رو هم بيار : خدا نكنه خدا براى ديوانه ها همه كار مى كند من ديوانه ام درد كه بيايد آرام مى گيرم تو را مى بينم دست هايت را به آغوش مى گيرم و گوشه اى از همين خاطرات مى ميرم . . . سجاد افشاريان به تاريخ آخرين پاييز هزار و سيصد و دلتنگى هاى يك ديوانه / گيلان #شعر #سجاد_افشاريان 📷 : @ali_pourmohamad تا اون روز اگه به كسونى مثل ما قلندر و مست و خراب تو كوچه برخوردى اون چشا رو هم بيار ( از شهر قصه #بيژن_مفيد عزيز )
سجاد افشاریان | ديوانه ام
همه را تو مى بينم يا هميشه تو را مى بينم
ديوانه ام
هيچ قاصدكى را جز به خبر آمدنت نمى بين...
596
1399/07/25