من همايون شاه گوشه هاى غَمم آنجا كه بى نوا به در ميخانه حبيبم مى روم بى حساب دو سه پيمانه سر كشيده و سركش بى پناه پناهنده مى شوم به دلى كه تَركم كرده است به گوشه گوشه هايى از عشق به شور به مرصع خوانى تمام حرف هاى نذر كرده ىِ دل به ندامتگاهى كه عابران به ديواره هاى بالا بلندش سنگ مى زنند آرى عشق زيارتگاه زائران جهان ما نبود و قوس و قزح آسمانش هيچ گاه رنگين كمان نبود قلم مى شكند تو بخوان پاهايم دوات ، مركب پس مى دهد به سفيدى تو بخوان قلبى كه خون و جنون فواره مى زند به تماشاى فواره ها بيا سپيدى كاغذ به فواصل ِ جوهرين كلمات باران خورده آبى مى شود آسمان فرداها آبى مى شود آن روز من آوازى مى شوم به دشتى به اى مرز پُر گهر كه باز نمى شناسمش تو بخوان بيات كرد به دل يك ديوانه بر آستان جان تو بخوان بيات ترك به روح الارواح موذن زاده در انعكاس خالى ِ ندامتگاهى در گوشه هاى شور | #سجاد_افشاريان | شهريور یک هزار و سيصد و نود و نه ايرانشهرِ تهران |
506
1399/06/23