مادرم از شمال روزی سه بار سر تایم مثل آنتی بیوتیک که سر وقت باید خورد زنگ میزنه وبا یه عالمه غصه میگه : مینا جان چه خبر؟ میگم :خدارو شکر ، سلامتی میگه:نرفته میگم؛:اااااهاااااا کرونا رو میگی ، نگران نباش مادرم ، یعنی باید رعایت کرد ، ماسک زد ، دست وصورت رو هربار بشوریم،باید.... میگه : هربار ، بایه خنده عاقلان در صفی میگه پس تو دستشویی بمونیم بهتره میگم: مامان جان هربار بری بیرون باید اول دست شست میگه: من که حایی نمیرم . نگران شماهام ، نگران مردم هستم میگم: استرس نداشته باش انشالا تموم میشه میگه:نمیخواد بره؟؟؟؟ میگم : میره مادر میره میگه: میناجان نرین بیرون ‌. اصلا بیایین املش میگم: مامان جانم زندگی جریان داره ، ماچه میدونیم کورنا تاکی هست؟؟؟؟ میگه:وااااااای یعنی نمیره میگم:مادرم ، عزیزم ، قربونت برم میررررره . ولی فعلا باید مراقب باشیم ، ماسک بزنیم...‌‌‌‌‌‌‌......... و خلاصه این گفتگوی منو مادر جانم هی تکرار میشه ، هی تکرار میشه . نگرانی کرونا به باقی نگرانیهای مادر جانم اضافه شده دیگه!!!!!!!! امان از کورنا ماسک میزنیم، دست میشوریم ، فاصله اجتمایی رو رعایت میکنیم اما .......بدون استرس .....بدون جنگ اعصاب
مینا نوروزی فرد | مادرم از شمال روزی سه بار سر تایم مثل آنتی بیوتیک که سر وقت باید خورد زنگ میزنه وبا یه عالمه غصه می...
89
1399/08/03