دیالوگ های ماندگار سریال تلویزیونی روزی روزگاری (1370)

(جمشید لایق): قلی خان، دزد بود؛ خان نبود... لابد تو هم اسمشو شنفتی؟ وقتی به سن و سال تو بود با خودش گفت ببینم تنهایی میتونم هزار تا قافله رو لخت کنم؟ با همین یه حرف، پا جونش وایساد و هزار تا قافله رو لخت کرد... آخر عمری پشت دستشو داغ زد و به خودش گفت: هزارتات، تموم شد... حالاببینم عرضه‌اش رو داری تنهایی یه قافله رو سالم برسونی مقصد؟ نشد... نتونست... مشغول‌الذمه‌ی خودش شد.. تقاص از این بدتر؟ (مرگ قلی خان در همان حالت نشسته)