بیمارستان دچار حریق می شود و مادری چون نمی تواند بین دو نوزاد ،فرزند واقعی اش را بیابد، هر دو را می پذیرد ولی همیشه کنجکاو است که فرزند واقعی اش را بشناسد.به خصوص زمانی که یکی از آن ها هوشنگ را موجودی شرور و دیگری (کاظم) را مهربان و انسان می بیند.و بالاخره او به واقعیت پی می برد.روزی یکی از آن ها دیگری را غرقه در خون می سازد.آن زمان است که او فرزتد واقعی خود را می شناسد.