به ازای هر نفری که با دعوت شما در منظوم ثبتنام میکنند 20 امتیاز میگیرید.
لینک دعوت:
کارگردان: یدالله صمدی
رای کاربر: 6
دکتر «اشکوری» معتقد است که میتواند بیماران روانی را با روشهای اختصاصی خود (رفتاردرمانی، خندهدرمانی، تئاتردرمانی) معالجه کند. او برای اثبات نظر خود، جمعی از بیماران یک آسایشگاه روانی را انتخاب و کار خود را آغاز میکند. دکتر «قناعت» رئیس بیمارستان و «ذوالفقاری» معاون وی با تز دکتر «اشکوری» مخالف هس...
کارگردان: سعید سهیلی
رای کاربر: 7
«منصور» که یک فرمانده است به اسارت دشمن درمیآید. او موجی است و چیزی از گذشتهی خود به یاد نمیآورد. قتلی در میان اسرا اتفاق میافتد. اسرا به «منصور» مضنون هستند، اما او توان دفاع از خویش را ندارد. یکی از اسرا تصمیم به قتل او میگیرد و همسرش که به اسارت درآمده است یکتنه به دفاع از او برمیخیزد.
کارگردان: مسعود کیمیایی
رای کاربر: 7
«کیومرث» (سلطان) که نامش در شناسنامه «رضا» است دختری را که مدتها عاشقش بود، به زنی میگیرد. بمب، خانه و همسرش را که حامله است به نیستی میبرد. «رضا» در اتاقی در شهری بیسکنا که روزگاری میدان ترهبار تهران بوده، با رفیقی به نام «ناصر» زندگی میکند. «عادل» پسر رفیقی است که نارنجک دستیهای خوب میساخت...
کارگردان: احمدرضا درویش
رای کاربر: 7
در آغاز جنگ تحمیلی، بیمارستانی در خرمشهر به محاصرهی دشمن درمیآید. نیروهای داوطلب بسیجی با یک جیپ غنیمت گرفته شده و یک لندرور قصد دارند مجروحان را با یک آمبولانس از محاصره نجات دهند. آمبولانس در مواجهه با تانکهای عراقی از حرکت بازمیماند و سرنشینان مجروح آمبولانس فرار میکنند. گروه مهاجر که دکتر «...
کارگردان: علی ژکان
رای کاربر: 4
سروان «پوریا» فرماندهی یک پاسگاه ساحلی است. او در آستانهی ازدواج و آغاز زندگی مشترک با یک مسئلهی جنایی درگیر میشود. یکی از همکارانش به قتل میرسد. او با تلاش و همفکری همسرش موفق به کشف راز این جنایت میشود؛ ولی ضمن پیگیری، راز بزرگتری را در مقابل خود میبیند...
کارگردان: محمدرضا زهتابی
رای کاربر: 5
«حسن» که شیفتهی «فرنگیس» است هیچ امیدی به ازدواج با او ندارد. او کارگر سادهای در حجرهی چایفروشی پیر است. صاحب حجره، برای اینکه «حسن» را یاری داده باشد، با سرمایهی خود به نام «حسن» ده صندوق چای سفارش میدهد تا بعداً نیمی از سودش را به «حسن» بدهد که او چارهی کارش کند. اما یک حادثه باعث میشود که...
کارگردان: مجید مجیدی
رای کاربر: 10
پسرکی به نام علی کفشهای خواهرش را گم میکند. از آنجایی که زهرا کفش دیگری ندارد و پدر هم توانایی مالی خرید کفش نو را ندارد، قرار میگذارند که صبحها زهرا کتانی علی را بپوشد و ظهر علی با کتانی به مدرسه برود. با وجود تلاشی که زهرا برای بهموقع رساندن کفشها میکند، اما علی هر روز دیر به مدرسه میرسد ت...