به ازای هر نفری که با دعوت شما در منظوم ثبتنام میکنند 20 امتیاز میگیرید.
لینک دعوت:
کارگردان: حمید طاهریان
رای کاربر: 5
شهر مهران زیر آتش توپخانه ی دوربرد ارتش دشمن قرار دارد. یک رفتگر شهرداری، که می خواهد مراسم ازدواج پسرش را برگزار کند، بدون توجه به بمباران به کار نظافت شهر و جمع آوری زباله ها مشغول است. مردم گروه گروه شهر را ترک می کنند. رفتگر حاضر به ترک زادگاه خود نیست. ارتش دشمن به شهر هجوم می آورد و گروهی را ب...
کارگردان: ابوالفضل جلیلی
رای کاربر: 5
یک کارمند راهآهن، به دلیل پیگیری مبارزاتش بر علیه رژیم، دستگیر و به زندانی در تهران منتقل میشود. همسر و فرزندش "میلاد" در جستجوی مرد خانواده زندانهای مختلف مرکز را زیر پا میگذارند، ولی مسئولین زندانها همگی اظهار بیاطلاعی میکنند. میلاد و مادرش چون موقعیت مالی مناسبی ندارند، بایستی تدبیری بیاند...
کارگردان: شهریار بحرانی
رای کاربر: 5
چند پاسدار در لباس مبدل در یورشی به یکی از مناطق اشغالی وسیله عراقیها، باعث آزادی یک اسیر ایرانی میشوند. بین اسیر آزاد شده (علی) و فرمانده پاسداران (احمد) الفتی پدید میآید. در جریان یک سرقت از بانک، احمد مورد اصابت گلوله قرار گرفته و در میگذرد. مرگ احمد تاثیر نامطلوبی بر روحیه علی میگذارد. اما ...
کارگردان: کامران قدکچیان
رای کاربر: 5
"کاک خان" صاحب زمینی است که روی آن کار میکند. "اسدخان" ارباب دهکده مجاور با خریدن زمینهای روستائیان ادعا میکند قصد دارد در آن منطقه کارخانهای ایجاد کند و روستائیان را با حقوق مناسب به کار گیرد. "کاک خیان" از فروش زمینش به ارباب خودداری میکند چون عقیده دارد ارباب میخواهد در این زمینها قمارخانه...
کارگردان: ناصر مهدیپور
رای کاربر: 5
یک گروه از جانبازان (دوازدهتن) قبل از رسیدن گروههای خط مقدم به جمعآوری مینها که در مسیر چهار معبر سربازان کار گذاشته شده میپردازند و در این راه چندنفر به شهادت میرسند. اما جانبازیها و فداکاریهای این گروه باعث میشود که فتح نهایی بدست آید و نتیجه از خودگذشتگی آنها موجب پیروزی نهایی گردد.
کارگردان: احمد نیکآذر
رای کاربر: 5
"رحمان" صاحب دو فرزند به اسامی "سیفالله" و "حجت" است. حجت از روستا به شهر میرود و در کارخانهای مشغول کار میشود. سیفالله دائماٌ در فکر رفتن به شهر نزد حجت است. رحمان با پدر پیر و افلیجش در روستا به زندگی فقیرانهاش ادامه میدهد (بابا حمزه_ پدر رحمان_ از معالجه پاهایش در شهر ناامید و مجدداٌ به رو...