حواشی «پانته‌آ پناهی‌ها» (3 حاشیه)

او با بازی در نمایش «ویتسک» نشان داده‌است که برخلاف انتقاد بسیاری از او برای ازدیاد بازی در نقش های فرمیک و صامت می تواند کاری را روی صحنه داشته باشد که هم متکی به فرم و بدن است و هم دیالوگ محور. ماری ویتسک، نقش سختی است و شاید به قول خودش نقش اصلی یک نمایش.
پناهی ها خیلی خوب در نقش‌های خاص ظاهر می شود و می تواند حس نقش را به تماشاگر منتقل کند، هرچقدر هم که بازیگر کم دیالوگی باشد یا نقشش کوتاه باشد اما به خوبی توانسته نقش‌های خود را در ذهن مخاطبان تئاتری ماندگار کند، نمی توان نقش او را در نمایش سیاه ها، ترمینال، ادیپ افغانی، شهر بدون آسمان از یاد برد.
او در نمایش های متوسطی هم بازی کرده اما از کیفیت ایفای نقش غافل نمانده و با تمام وجود روی صحنه آمده است تا بازی اش را به رخ تماشاگر بکشاند.
سال 79 در نمایش سیاه ها به ایفای نقش پرداخت ولی بعد از آن چند سال هیچ حضوری درتئاتر نداشت و فقط به عنوان منشی صحنه در سینما فعالیت کرد؛
یک مساله ذهنی بود. فکر می کردم که در بازیگری تئاتر به چیزی که می خواستم رسیدم. با خودم فکر کردم که در تئاتر به جز حال خوب و موقعیت خوب، چیز دیگری انتظار آدم را نمی کشد و من اینها را داشتم. بنابراین به سمت سینما رفتم و خوشحال هم بودم. تا اینکه سال (1382) به صورت اتفاقی روبرتو چولی به ایران آمد، سیاه ها را دیده بود، خلاصه بدون تمایل چندانی، بدعنق و بداخلاق سر جلسات تمرین‌شان حاضر شدم.
از نقشی که برایم انتخاب شده بود هم راضی نبودم اما بعدا که نقشم را تغییر دادند با رضایت سر جلسات حاضر شدم.
بعد از سال (1382) هم به دلیل عدم تمایلم به کار تئاتر، مدام مشغول سینما بودم تا اینکه سال 84 با سیامک احصایی در «واقعیت اینه که خورشید دور ما می گرده» همکاری کردم.