تاکنون روند ساخت هیچ فیلمی تا به این حد منعکسکننده آشفتگی و جنون سوژهاش(جنگ ویتنام)و بازتابدهندهء مستقیم مبنع الهام آن(قلب تاریکی اثر جوزف کنراد)نبوده است.کاپولا،پس از اخراج تعدادی از دستیارانش با جوناتان رینولدز،دوست نویسنده خود که حتی یکبار هم سر صحنه فیلمی حاضر نشده بود به توافق رسید.و کار با او را شروع کرد. با ورود ناوگان هفتم دریایی آمریکا به فیلیپین،بیبندوباری، مواد مخدر و مشروبخواری رو به فزونی گذاشت.افراط و زیادهرویهای کاپولا با مراسم جشن سی و هفت سالگی او آغاز شد که فقط هزینه کیک و مخلفات آن برای سیصد نفر میهمانی هزینه داشت.
اجساد باد كرده، حمله قلبی، ظاهر غیرقابل تحمل مارلون براندو و شكست تجاری، خاطراتی است كه رابرت سلرز تاریخنگار سینما 30سال پس از اكران فیلم اینك آخر الزمان به یاد دارد.
هر چند كه اگر همه چیز قرار بود به وفق مراد تهیهكنندگان سینمایی پیش برود «اینك آخرالزمان» سالها قبل از اكران آن توسط جورجلوكاس در اوایل دهه1970 ساخته شده بود و برای فیلمبرداری آن نیازی به سفر به دیگر كشورها نبود چون لوكاس قصد داشت آن را در خود ویتنام فیلمبرداری كند؛ زمانی كه هنوز درگیری بین سربازان آمریكایی و ویتنامیها در اوج بود.
ولی واضح بود هیچ مدیر استودیوی عاقلی برای این فیلم سرمایهگذاری نمیكند و معلوم نبود در انتهای فیلمبرداری چند تن از هنرپیشهها از مهلكه جان سالم به در میبردند. در عین حال دیدگاه فرانسیس فورد كاپولا از جنگ وسیعتر و هنریتر بود و همانطور كه او در كنفرانس خبریاش در جشنواره بینالمللی فیلم كن گفت فیلم او درباره ویتنام نبود بلكه خود ویتنام بود.
ابتدا برنامه كار فیلمبرداری 14هفته در فیلیپین تعیین شده بود و در بهار سال 1976 آغاز میشد اما آب و هوا و بلایای طبیعی در كنار تداركات ضعیف، همه علیه فیلم بودند و از همه بدتر اینكه با گذشت یک ماه از شروع فیلمبرداری،کاپولا ناگهان هاروی کیتل را که به عنوان بازیگر نقش نخست برگزیده بود کنار گذاشت و تمام فیلمهایی را که در این یک ماه گرفته شده بود دور ریخت و مارتین شین را جایگزین كرد غافل از اینكه شین هم مشكلات شخصی خودش را داشت.او که لذت مواد مخدر را تازه چشیده بود.هرهفته نوشیدنی و ماکارونی سفارشیاش را از ایتالیا درخواست میکرد.اما با متوقف ساختن پرداخت حقوق اولیه روزانه گروه فیلمبرداری،سرپیچی و شورش را به وجود میآورد.او برای پنهان ساختن افراطکاریهایش هیچ تلاشی از خود نشان نمیداد و اغلب اوقات خود را صرف بودن با چند نفر از جمله یک هنرپیشه فیلمهای مبتذل که زمان ساخت پدرخوانده 2 او را دیده بود مینمود.
با سررسیدن شین فاجعه آغاز شد. كاپولا كه با تغییر بازیگر، نظرات جدیدی در مورد فیلمنامه هم داشت به سرعت مشغول بازنویسی آن شد و پس از كایتل افراد دیگری اخراج شدند و برخی نیز بهدلیل بیماری شدید در بیمارستان بستری شدند.
پیش از فیلمبرداری برخی از سكانسها، ژنرال ماركوس رئیسجمهوری فیلیپین كه هلیكوپترهایش را به تیم فیلمسازی اجاره داده بود بهدلیل درگیری با چریكهای جداییطلب ناچار شد آنها را پس بگیرد.
در كنار این شرایط داگكلیبورن كه یكی از فرماندهان شناخته شده ارتش آمریكا در ویتنام برای مشاوره نظامی و نظارت بر صحنههای حضور نیروهای آمریكایی به سرصحنه آمده بود، اما او بیش از آنكه به فكر ایجاد تصویری واقعی از ویتنام باشد به میهمانیهای شبانه اهمیت میداد و كاپولا درگیر این مشكل بود كه چند روز پس از حضور او در سر صحنه یك توفان عظیم تمامی لوكیشن را ویران كرد و تولید فیلم متوقف شد.
كاپولا به ناچار به سانفرانسیسكو بازگشت و باقی تیم هم به كارهای شخصیشان مشغول شدند. پس از یك ماه استراحت و برنامهریزی مجدد كاپولا بازهم به جنگل بازگشت ولی تعدادی از تیم فنی كه تجربه بدی داشتند از همكاری با او سر باز زدند. مارتین شین از نخستین افرادی بود كه با او در بازگشت به بحران همراه شد ولی به دوستانش گفته بود كه مطمئن نیست از این سفر زنده بازگردد.
این زمانی بود كه باید سكانسهای مربوط به ژنرال كورتز فیلمبرداری میشد؛ ژنرال سبز پوشی كه دچار نوعی جنون شده بود و حالا نیروهای آمریكایی در پی شكارش بودند.
اما در اوایل فیلمبرداری از مقر ژنرال كورتز موضوع هولناكی فاش شد كه تاثیر منفیای بر روند كار داشت. در یكی از روزها همسر مارتین شین به گریفردریكسون دستیار تهیهكننده گفت كه از درون این معبد بوی بسیار بدی به مشام میرسد و اینجا باید تمیز شود چون ریسك بزرگی برای سلامت همسرش است و او به مارتین شین اجازه بازی در چنین محلی را نمیدهد. فردریكسون برای حل این مشكل به سراغ دین تاولاریس طراح تولید رفت و گفت كه برخی از هنرپیشگان از شرایط صحنه شكایت دارند ولی تاولاریس كه نسبت به این موضوع بیتفاوت بهنظر میرسید تاكید كرد كه همه چیز تعمدی است و به فیلم فضای واقعی میدهد و با خنده گفت اگر هنرپیشهها راجع به جسدها چیزی شنیده بودند چه میشد !
شایعه وجود اجساد در معبد خیلی زود در بین تیم فنی و هنرپیشهها پیچید ولی فردریكسون آنها را بیاساس میدانست اما در روز بعد با تعدادی جسد مواجه شد كه تاولاریس قصد داشت آنها را سروته از درختان آویزان كند تا فضایی رعب آورتر برای پایگاه ژنرال كورتز ایجاد كند.
فردریكسون خیلی زود برای رهاشدن از شر این اجساد با فردی تماس گرفت كه آنها را برای كالبد شكافی به مدارس پزشكی منتقل كند اما كمی بعد از تحویل اجساد مشخص شد طرف دزد قبرهای قدیمی بوده و دستگیر شده است. با پیدا شدن سرو كله پلیس و توقیف گذرنامههای تمامی افراد كار برای 2 روز دیگر متوقف شد اما با روشن شدن اینكه تیم حاضر نقشی در قتل این افراد نداشته است همه چیز تمام شد اما در نهایت فردریكسون برای سكانس ابتدایی پایگاه كورتز ناچار شد از تعدادی بدلكار به جای اجساد آویزان شده از درختان استفاده كند.
با رسیدن براندو برای فیلمبرداری صحنههای مربوط به او، همه شوكه شدند. او بیش از حد چاق شده بود و وزنش شاید به 150كیلو میرسید. كاپولا واقعا نمیدانست چه باید كند. كورتز در فیلمنامه او جنگجویی لاغر و فعال بود و مهمتر از همه یونیفورم سبزی كه به سایز براندو باشد موجود نبود!
براندو در نقطه مقابل كاپولا قرار داشت. او در كمال آرامش به هیچچیزی اهمیت نمیداد و نه تنها خودش را برای این نقش آماده نكرده بود بلكه هیچكدام از دیالوگهایش را حتی یك بار نخوانده بود.
به گفته دنیس هاپر،كاپولا ناچار بود همه چیز را از ابتدا برای او توضیح دهد و تولید فیلم برای یك هفته متوقف شد تا كاپولا فیلمنامه را با صدای بلند برای براندویی كه حاضر نبود حتی متن فیلمنامه را در دست بگیرد، بخواند. در مدت این یك هفته حدود 900نفر بازیگر و عوامل فیلم تنها منتظر مهیا شدن براندو بودند.
یك روز براندو در اقدامی ناگهانی سر خود را تراشید و به این باور رسید كه همه صحنههایش را به شكل بداهه بازی كند و فارغ از فیلمنامه كاپولا هر چه را كه سر صحنه میگوید فیلمبرداری كند. براندو همچنین ترجیح داد كه لباس مشكی به تن كند و در عمده زمان فیلمبرداری در سایه باشد و كاپولا موافقت كرد كه شكمگنده او كمتر در كادر فیلم باشد.
اما درگیریهای قدیمی براندو و هاپر در اینجا مشكلساز شد و هیچكدام از آنها نمیخواستند همزمان در سر صحنه باشند و به ناچار صحنهها در شبهای مجزا فیلمبرداری شد.
فردریسكون درباره هاپر و نقش او - روزنامه نگار پریشان احوال - میگوید: او در مقابل دوربین و پشت آن رفتار مشابهی را داشت ولی همه او را بهدلیل همین آشفتگیاش دوست داشتند. این روزها هاپر بسیار جدی شده و با آن روزها فاصله گرفته ولی در سرصحنه فیلم كمتر كسی بود كه بخواهد نزدیك او بایستد چون او هفته به هفته هم به حمام نمیرفت.
فاجعه ادامه داشت و مارتینشین دچار حمله قلبی شد و كاپولا بیش از هر كسی خودش را برای این قضیه شماتت میكرد و همین موضوع سبب عارضه قلبی برای خود او شد. هاپر بعدها در مورد این روزها گفت: منابع مالی ما محدود شده بود و همه داشتیم مجنون میشدیم. حالا همه تصور میكردیم كه درگیر جنگ شدهایم و برای تامین هزینهها به همه رو میانداختیم.
شرایط مالی بیش از همه كاپولا را مغموم كرد چون بخشی از بودجه از دست رفته بهخود او تعلق داشت و اگر فیلم تكمیل نمیشد او میلیونها دلار ضرر كرده بود. او حتی چند سال بعد اعتراف كرد شرایط عصبی او به قدری در این دوران بد بود كه 3 بار قصد داشت دست بهخودكشی بزند.
با تمامی اینها فیلم در سال1979 اكران شد و امروز یكی از شاهكارهای بزرگ تاریخ سینما است. سالها بعد كه هیكن پولر قصد داشت تا مستندی درباره این فیلم بسازد همه به جز براندو از اینكه خاطراتشان درباره فیلم را مرور كنند خوشحال بودند. زمانی كه هیكن لوپر به سراغ براندو رفته بود تا نظرش را در مورد فیلم بداندو مصاحبهای با او داشته باشد براند و از او پرسیده بود چرا كسی فیلم میسازد كه هنوز 2میلیون دلار به او بدهكار است و بعد تاكید كرده بود تا زمانی كه كاپولا بدهیاش را پرداخت نكرده برای مصاحبه در مورد این فیلم به او مراجعه نكنند و به این ترتیب هیكن لوپر هرگز با براندو مصاحبه نكرد.
در ماه می،متعاقب توفانی شدید 10 روز تمام،بیوقفه باران بارید.محل فیلمبرداری را گلولای فراگرفت،سقف کپرها از بین رفت و برخی از کارگرها بدون غذا و درمانده همدیگر را تماشا میکردند.
با گذشت شش هفته بیشتر از برنامه پیشبینی شده و 3 میلیون دلار اضافه،کاپولا پروژه را متوقف کرد و به سانفرانسیسکو بازگشت.
جولای و آگوست فیلمبرداری از سر گرفته شد.در سپتامبر، مارلون براندو به محل فیلمبرداری رسید.کاپولا که تا آن موقع به خود زحمت خواندن قلب تاریکی را نداده بود،با صدای بلند شروع به خواندن آن کرد.این در حالی بود که تمامی افراد گروه به انتظار شروع فیلمبرداری روزها را سپری میکردند. در مارس 1979 مارتین شین دچار یک حمله قلبی شد.کاپولا از اینکه خبر مرگ او در همه جا شایع شده حسابی خشمگین شده بود اما ضربه ناگزیر در زمانی فرود آمد که کاپولا با لیندا کارپنتر در حال تمرین بود.کاپولا هم دچار سکتهای قلبی شد و با پذیرش اینکه خواهد مرد،از جرج لوکاس خواست تا فیلم را پس از او به پایان برساند.همسر او از سانفرانسیسکو خود را به محل فیلمبرداری رساند و کاپولا نزد او قول داد که دیگر هرگز به سراغ این کار نرود.
هزینه اولیه فیلم 12 میلیون دلار در نظر گرفته شده بود که به مرور به 35 تا 40 میلیون رسید.(15 میلیون دلار آن توسط خود کاپولا سرمایهگذاری شد)اگرچه اینک آخر الزمان فیلم پولسازی از آب درآمد،اما به هرحال ناخوشایند بر دوره فرمانروایی کارگردانان دهه هفتاد بود.
جذابیت های حاشیه ای این سینمایی پیچیده:
۱) فیلم برداری این سینمایی کیلومترها ادامه داشته و به غیر از چند مکان مشخص لوکیشن خاص و معلومی نداشته است، زیرا کاپولا نمی دانسته دقیقا چه داستانی را می خواهد تعریف کند و چه طور باید تمامش کند.
۲) کاپولا در بروشورهای تبلیغاتی فیلمش می نویسد: وحشت کرده بودم مبادا فیلم زیاد طولانی شود و زیادی عجیب و غریب.
۳) مارتین شین بازیگر ویلرد آن قدر نقشش را جدی گرفته و برای ایفای آن تمرین کرده و زحمت کشیده است که در حین فیلم برداری سکته می کند، اما خوشبختانه پس از مدت کوتاهی استراحت دوباره به پروژه بر می گردد.
۴) وقتی مارتین شین سکته می کند، کاپولا آن چنان نگران قطع حمایت استودیو و پخش کننده ها بوده که صدای مشکل جسمی مارتین را در نیاورده و در توضیح بستری شدن او در بیمارستان گفته است که وی به خاطر گرمازدگی به این روز افتاده است.
۵) دولت فیلیپین از کاپولا خواسته بود تا پس از پایان فیلم برداری، قرارگاه کورتز را ویران کند.کاپولا از منفجر کردن آن، فیلم می گیرد و مصمم می شود آن را در پایان بندی فیلم استفاده کند.
۶) این طور که مشخص است دولت فیلیپین و رئیس جمهور وقت (مارکوس) خیلی خوب با گروه و پروژه همکاری کرده است، او برای صحنه حمله های هلی کوپترها، خلبان ها و هلی کوپترهای کشور فیلیپین را در اختیار گروه قرار داده است و گاهی اوقات که به آن ها برای جنگ های داخلی احتیاج داشته، هلی کوپترها را پس گرفته و دوباره با خلبانی مطلع از جریان فیلم آن ها را به گروه پس می داده است.
۷) ابتدا فیلم برداری شش هفته برنامه ریزی شده بود ولی در نهایت ۱۶ ماه طول کشیده است.
۸) کشتن گاو در صحنه پایانی فیلم (توسط بومی ها) واقعی است.
۹) کاپولا بدون در نظر گفتن شرایط جوی، در فصل باران تصمیم به فیلم برداری در فیلیپین گرفته که منجر به نابودی کامل دکورها طی طوفانی شدید می شود.
۱۰) آن طور که والتر مرچ تدوین گر اینک آخرالزمان بیان کرده، تدوین این سینمایی دو سال طول کشیده است.بعد از بیان سختی ها و دشواری های این پروژه کاملا روشن است که ساختن این سینمایی با پیچیدگی ها و ناگواری های زیادی همراه بوده است: سکته مارتین شین، انتخاب مناطقی که از لحاظ سیاسی و جوی دچار مشکلاتی است برای فیلم برداری، بهانه گیری های مارلون براندو و ...ولی هیچ کدام از این دشواری ها از شکوه و عظمت فیلم کم نکرده و بلکه آن را چشم گیرتر و درخشان تر کرده است.و اما کارگردان:فرانسیس فورد کاپولا بعد از ساخته شدن پدرخوانده در سال (۱۹۷۲) اینک آخرالزمان را ساخت. او در مورد این فیلمش اظهار کرده که اینک آخرالزمان درباره ویتنام نیست، بلکه خود ویتنام است.شکی نیست که کاپولا فیلمی عالی، فراموش نشدنی و از لحاظ تصویری، نفس گیر ساخته است.کاپولا از آن آدم هایی نیست که سنگ های کوچک را بردارد و فیلم سازی های کم ارزش او را راضی کند.جالب است بدانید او برای تهیه این فیلم هر چه دارایی داشته فروخته و روی این پروژه سرمایه گذاری کرده است.البته لطمه ای که از لحاظ روحی خورده است از همه چیز شدیدتر و غیر قابل تحمل تر بوده است.به قول خودش بارها در جریان فیلم برداری قصد خودکشی کرده است.
11)کنار آمدن با براندوی دم دمی مزاج و طوفان شدید منطقه از دیگر مشکلات این پروژه بود که به نوعی مزید بر علت و نمکی بر زخم کاپولا بود، او که از ابتدا با خودش و چگونگی پایان فیلمش درگیر بوده دیگر تحمل مسائل حاشیه ای را نداشته است.(شما تصور کنید و قضاوت کنید: در حالی کار می کنیم که پایان فیلمتان را نمی دانید، دستاورد تمام زندگیتان را در این پروژه سرمایه گذاری کرده اید، یک بازیگر بدعنق و بهانه گیر دارید که به علت شهرتش، به خودش اجازه می دهد فیلم نامه را عوض کند، طوفان شدید تمامی دکورها را از بین می برد و شما باید دوباره سرمایه گذاری کنید و دکور بسازید، یکی از بازیگرانتان (نقش اصلی) در روند فیلم برداری سکته می کند و ....کاپولا در جریان فیلم حدود ۵۰ کیلوگرم لاغر می شود (و در مقابل براندو ۵۰ کیلوگرم اضافه وزن پیدا می کند)این مشقت ها و سختی های پیچیده کاپولا را ترغیب به ساخت فیلمی به نام قلب های تاریکی: آخرالزمان یک کارگردان در سال ۱۹۹۱ می کند، این فیلم مستندی است از وقایع نگاری پشت صحنه فیلم (اینک آخرالزمان).
سایر جزئیات:
"استیو مككوئین" اولین نفری بود كه نقش كاپتان "ویلارد" را رد كرد.
بعد از او "هاروی كیتل" برای نقش "ویلارد" انتخاب شد. دو هفته از فیلمبرداری میگذشت كه كارگردان، "فرانسیس فورد كوپولا"، "مارتین شین" را جایگزین او كرد.
در ابتدا قرار بر این بود كه "جورج لوكاس"، " اینك آخرالزمان " را بر اساس فیلمنامهای از "جان میلیوس"، كارگردانی كند. طرح اولیه "لوكاس"، این بود كه فیلم را به شكل یك مستند ساختگی در لوكیشنی در جنوب "ویتنام" درحالی كه جنگ هنوز در جریان است، فیلمبرداری كنند. "فرانسیس فورد كوپولا" كه قرار بود تهیهكننده فیلم باشد، سعی كرد تا فیلم به عنوان بخشی از قراردادهای تولید با "وارنر بروس"، ساخته شود. این قرارداد به نتیجه نرسید و "كوپولا" از تیم جدا شد و به كارگردانی "پدرخوانده" (1972) پرداخت. در زمانی كه این دو مرد، هر دو به اندازه كافی قدرت ساخت فیلم را داشتند، "سایگون" (پایتخت ویتنام جنوبی) سقوط كرده بود و "لوكاس" مشغول ساخت "جنگ ستارهها: اپیزود 4 – یك امید تازه" بود. "میلیوس" هم علاقهای به كارگردانی فیلم نداشت. "لوكاس" این موهبت را تقدیم "كوپولا" كرد تا فیلم را خودش كارگردانی كند.
نقش تاثیرگذار:-دین تاولاریس- تهیهكننده یك مستند جنگی
نقش تاثیرگذار: -ویتوریو استورارو- فیلمبردار یك مستند جنگی
نقش تاثیرگذار كارگردان: (فرانسیس فورد كوپولا) سازنده یك مستند جنگی
كارگردان، "فرانسیس فورد كوپولا"، در حین مراحل پیشتولید فیلم، از دوست و استادش، "راجر كورمان" راجع به فیلمبرداری در "فیلیپین" مشورت خواست. توصیه "كورمان": "نرو".
نام قایقی كه از نورگیر پنجره دیده میشود " Erebus (برزخ) " است، كه از نام پسر ربالنوع تاریكی محض در اساطیر یونان گرفته شده، همانطور كه رمان منبع فیلم "قلب تاریكی" نام داشت. (Erebus و Terror (برزخ و وحشت) همچنین نام دو كشتی گمشده در جریان سفر معروف سر "جان فرانكلین" به قطب "بریتانیا" در سالهای 6-1845 بود). پشت جایگاه برجك جلویی قایق PBR (جایگاه لانس) این كلمات نوشته شده است "سرزمین خدا". روی پوشش استیلی كه محافظ برجك از سمت عقب قایق است این كلمات حك شده است "شور مستی".
"فرانسیس فورد كوپولا" معتقد بود كه "مارلون براندو" با داستان "قلب تاریكی" "ژوزف كونراد" آشنا است و پیش از آنكه این بازیگر افسانهای روی صحنه حاضر شود حتماً خود را برای نقش آماده كرده است. وقتی سر و كله "براندو" پیدا شد، "كوپولا" با فهمیدن اینكه "براندو" هیچ وقت "قلب تاریكی" را نخوانده، اطلاعی از سیر داستان ندارد، و اینكه به شدت چاق شده (همیشه شخصیت "كورتز" به عنوان یك مرد قدبلند اما به شدت نحیف و رنجور نوشته شده بود)، وحشتزده شد. بعد از كمی دستپاچگی، "كوپولا" تصمیم گرفت تا تصویر براندوی 5'10" فوتی را طوری بگیرد كه انگار یك جانور 6'5" فوتی عظیمالجثه است (برای توجیه سایز "براندو") و دوربین را از شكم گنده "براندو" دور نگه داشت.
"فرانسیس فورد كوپولا" چندین روز را صرف بلند بلند خواندن رمان "قلب تاریكی" از "ژوزف كونراد" برای "مارلون براندو" در صحنه فیلمبرداری كرد.
"بنجامین ویلارد" مثل "مارتین شین" كه نقش او را بازی میكند اهل "اوهایو" است.
صحنه ابتدایی فیلم كه كاپتان "ویلارد" را تنها در اتاقش در هتل نشان میدهد كاملاً بدون متن است. "مارتین شین" به گروه فیلمبرداری گفت كه فقط به دوربینها اجازه بدهند كه حركت كنند. "شین" در این صحنه واقعاً مست بود و با مشت به آینهای زد كه شیشه واقعی بود. "شین" همچنین شروع كرد به هقهق گریه كردن و سعی كرد به "فرانسیس فورد كوپولا" حمله كند. گروه چنان از كارهای او مضطرب شده بودند كه میخواستند فیلمبرداری را قطع كنند اما "كوپولا" میخواست كه دوربینها همچنان روشن باشند.
وقتی "فرانسیس فورد كوپولا" از "آلپاچینو" خواست تا نقش "ویلارد" را بازی كند، "پاچینو" گفت "من میدونم چه اتفاقی قراره بیفته. تو میخوای اون بالا تو هلیكوپتر به من بگی چه كار كنم و من باید اون پایین 5 ماه تمام توی لجنزار باشم" و پیشنهاد او را رد كرد. در واقع كار فیلمبرداری 16 ماه طول كشید.
"مارلون براندو" چنان "فرانسیس فورد كوپولا" را عصبانی میكرد كه كارگردان مدیریت فیلمبرداری صحنههای "براندو" را به "جری زیسمر"، دستیار كارگردان سپرد.
"فرانسیس فورد كوپولا"، حین فیلمبرداری 100 پوند وزن كم كرد.
"مارتین شین" در جریان فیلمبرداری دچار حمله قلبی شد و به همین خاطر چند نمای پشت از "ویلارد"، صحنههای بدلها هستند، از جمله برادر "شین"، "جو استیوز" كه به طور خاص سر زبانها افتاد. "كوپولا" چنان نگران بود كه مبادا با درز خبر حمله قلبی "شین"، استودیو و عامل فروش، از پشتیبانی فیلم انصراف دهند كه تصمیم گرفت این خبر را مخفی نگه دارد حتی تا جایی كه علت بستری شدن "شین" در بیمارستان را "گرمازدگی" در جریان برنامه كاری فیلمبرداری توضیح داد.
فیلم در سال 1976 ساخته شد.
صحنههایی كه "آورور كلمنت" را در نقش یك مزرعهدار فرانسوی نشان میدهد، فیلمبرداری شدند اما از نسخه تكمیل شده فیلم حذف شدند. این صحنهها در تدوین "ردوكس" سال 2001 دوباره در فیلم گنجانده شدند.
"فرانسیس فورد كوپولا" حدود 200 ساعت قطع، برای این فیلم تصویربرداری كرد.
در برخی سكانسها، صدای هلیكوپترها با یك سینتیسایزر ضبط شدند تا با موسیقی فیلم تلفیق شوند.
فیلم که در اصل برای 6 هفته فیلمبرداری برنامهریزی شده بود، در نهایت 16 ماه طول كشید.
یك طوفان، لوكیشنها را تخریب كرد كه یك وقفه چند ماهه در كار ایجاد كرد.
گاومیش آسیایی (به زبان فیلیپینی، كارابائو) كه در فیلم ذبح شد، واقعی بود.
"مارلون براندو"، اول كار، 1 میلیون دلار دریافت كرد. او تهدید كرد كه كار را ترك میكند و پیشپرداخت را هم پس نمیدهد.
"فرانسیس فورد كوپولا" به واسطه او گفت كه اهمیتی به این موضوع نمیدهد و اگر نتوانند "براندو" را برای نقش داشته باشند، از "جك نیكلسون"، "رابرت ردفورد" و در آخر از "آلپاچینو" استفاده میكنند. "براندو" در نهایت دیرتر از وقت مقرر، مست، با 40 كیلو اضافهوزن سر كار حاضر شد و اقرار كرد كه فیلمنامه یا حتی "قلب تاریكی"، كتابی كه فیلمنامه بر اساس آن بود را نخوانده است. او فیلمنامه "كوپولا" را خواند و قبول نكرد آن را انجام دهد. بعد از روزها بحث و مجادله بر سر یك خط دیالوگ، با یك متن بداههمانند موافقت شد و مطابق قید و شرطهای "براندو" مبنی بر اینكه او در تاریكی ظاهر شود كار تصویربرداری انجام شد.
"سام باتمز" در حین فیلمبرداری بخشهایی از فیلم، نشئه متامفتامین، الاسدی، و ماریجوآنا بود.
سه رویكرد متفاوت در مورد پایان فیلم و فهرست اسامی در دست است. در نسخه 35 میلیمتری، فهرست اسامی روی تصاویر وهمآلودی از انفجار و جنگل سوخته موج میزند. نسخه 70 میلیمتری هیچكدام از اینها را ندارد، نه فهرست اسامی، نه هیچ چیز دیگری، فقط یك خط هشدار كپیرایت در انتها هست. هر دو نسخه در پخش ویدئویی موجود است. نسخه 70 میلیمتری به در خانهها توزیع شده است. در نسخه سوم، فهرست اسامی روی یك پسزمینه سیاه حركت میكند.
فهرست اسامی و عنوان در ابتدای هیچیك از سه نسخه نیست. عنوان فیلم به شكل یك دیوارنوشته با تاخیر در فیلم ظاهر میشود كه این طور خوانده میشود: "شعار ما: اینك آخرالزمان". این كار صرفاً به این خاطر انجام شد كه فیلم بتواند حق نشر بگیرد، چرا كه جز در صورت دیده شدن عنوان در فیلم، نمیتوانست به نام "اینك آخرالزمان" امتیاز نشر بگیرد.
"رندی تام"، یكی از صداگذاران اعلام كرد كه كار صداگذاری بیش از 9 ماه طول كشید تا كامل شود.
بیشتر دیالوگها در مراحل بعدی تولید به كار اضافه شدند، چرا كه صداهای خارجی (مثل صدای هلیكوپترها) باعث شد كه صدا در خیلی از صحنهها غیرقابل استفاده شود.
"والتر مارش"، چنان كه در كتابش "در یك چشم به هم زدن" آورده، حدود 2 سال درگیر تدوین این فیلم بود و به طور متوسط روزی 1.47 قطع فیلم را پردازش میكرد.
شخصیتی كه "هریسون فورد" نقش آن را بازی میكند نشانی با خود دارد كه "لوكاس" خوانده میشود. "جورج لوكاس"، در "دیوارنوشته آمریكایی" (1973) و "جنگ ستارگان: اپیزود 4 – یك امید تازه" (1977) كارگردان "فورد" بود، دو فیلمی كه "فورد" را معروف كرد. نام شخصیت "جیدی اسپرادلین"، "آر. كورمان" است، كه از نام تهیهكننده فیلم، "راجر كورمان" گرفته شده است.
نام شخصیت "مارتین شین"، تركیبی از نام دو پسر بزرگ "هریسون فورد" است، "بنجامین" و "ویلارد".
در ماه مه سال 1979، "اینك آخرالزمان"، اولین فیلمی بود كه در جشنواره فیلم فجر و پیش از آنكه واقعاً كامل شده باشد، جایزه نخل طلایی را از آن خود كرد. و از آنجا كه هیئت داوران نتوانستند به یك رای اجماعی برسند، این فیلم به همراه "طبل حلبی" (1979) مشتركاً برنده جایزه بهترین فیلم شدند.
"لورنس فیشبرن" وقتی كار تولید در 1976 آغاز شد، در مورد سنش دروغ گفت (آن موقع 14 ساله بود).
عكاس-خبرنگار فیلم، دو شعر از "تی.اس الیوت" نقل میكند. در صحنهای در اواخر فیلم، روی میزی در اتاق "كورتز"، یك كپی از "From Ritual to Romance" میبینیم كه كتابی است از "جسی وستون" كه شعر "زمین بایر" "الیوت" را به ذهن متبادر میكند.
"كورتز" شعر "The HollowMen" "تی.اس الیوت" را میخواند. "قلب تاریكی" "ژوزف كونراد"، كتابی كه این فیلم كم و بیش بر اساس آن ساخته شده، "الیوت" را برانگیخت تا این شعر را بگوید. اولین خط شعر این است "میستا كورتز – مرده". "كورتز" وقتی شعر را میخواند این خط و خط بعد از آن را جا انداخت. در جایی دیگر، عكاس-خبرنگار میگوید "این دنیای لعنتی همینطوری تموم میشه. مرد، به این كثافتی كه توشیم نگاه كن. نه با هیجان، با ناله، و با ناله، من لعنتی متلاشی میشم". این دیالوگ از دو سطر پایانی و معروف همان شعر گرفته شده است، "دنیا اینچنین به پایان میرسد. نه به گونهای هیجانانگیز، كه با ناله و شیون."
"الینور كوپولا" نحوه ساخت این فیلم را ضبط كرد كه منتج به "قلبهای تاریكی: آخرالزمان یك فیلمساز" (1991) شد.
ظاهراً شخصیت عكاس-خبرنگار (دنیس هاپر) الهام گرفته از عكاس افسانهای، "تیم پیج"، مؤلف "Nam" و "Derailed inUncle Ho's Victory Garden" و دهها اثر دیگر است.
"دنیس گاسنر" مؤلف یكی از مقالههای راجع به "كورتز" در پروندهای است كه به "ویلارد" داده میشود. "دنیس گاسنر" اطلاعات این پرونده را برای فیلم طراحی كرد و بعدها به یك طراح تولید برجسته تبدیل شد.
از "مایكل هِر"، نویسنده، خواسته شد تا بیشتر دیالوگهای "ویلارد" را كه به شكل صدای روی تصویر ضبط میشد و چند صحنه دیگر را بنویسد. صحنهای كه در طول آن، "روچ" برای كشتن سرباز ارتش ویتنام جنوبی از یك نارنجكانداز روی پل "دولانگ" استفاده میكند، مستقیماً از كتاب خاطرات "هر"، از سالهای (1967 تا 68) به نام "مخابره اطلاعات" گرفته شده، سالهایی كه او به عنوان یك روزنامهنگار با مجوز مجله "اسكوایر" در طول جنگ در كشور سپری كرد.
نام كلنل "كیلگور" علاوه بر اینكه به نوعی یك جناس ساده است، نام زادگاه یك تیرانداز هلیكوپتر از جان گذشته هم هست كه "مایكل هر" در كتابش، "مخابره اطلاعات"، او را توصیف میكند.
این فیلم برای بار دوم به عنوان یك "منتخب رسمی" در جشنواره فیلم "كن" مه 2001 به نمایش درآمد، هر چند در بخش رقابتهای جشنواره نبود.
جمله مشهور "تمومشكنید ... با نهایت تعصب" را "جری زیسمر" میگوید كه دستیار كارگردان فیلم هم بود.
"كارمین كوپولا" (پدر كارگردان) موسیقی متن این فیلم را ساخت.
به علاوه دیگر اشارههایی كه به "تی.اس الیوت" در فیلم میشود، كتابی كه در كمپ "كورتز" میبینیم، "تركه طلایی" است كه به گفته "الیوت"، كتاب "زمین بایر" او تا حد زیادی بر اساس آن و " From Ritual to Romance " نوشته شده است.
"جان میلیوس" در اصل، فیلمنامه را در سال 1969 نوشت كه بعدها با نام "سرباز روانپریش" شناخته شد.
"اینك آخرالزمان" توسط مجله فیلم هلندی "Skrien" در سوم دسامبر 2002 به عنوان "بهترین فیلم 25 سال اخیر" انتخاب شد.
"اینك آخرالزمان"، اولین فیلمی بود كه از سیستم استریوی دالبی سارند 70 میلیمتری استفاده كرد.
صحنه قمقمه با كلنل "كیلگور" و "ویت كونگ" زخمی، براساس یك جنگجوی زخمی است كه درحالی میجنگید كه امعاء و احشائش را داخل یك ظرف غذای لعابی، محكم مقابل شكمش نگه داشته بود. سندیت این واقعه را یك عكاس-خبرنگار به نام "فیلیپ جونز گریفیتس" ثبت كرده بود. این جمله به نقل از آن سرباز آمریكایی واقعی است كه میگفت: "هر سربازی كه بتواند سه روز در حالی كه محتویات شكمش بیرون ریخته، بجنگد حق دارد هر زمان كه بخواهد از ظرف غذای من بخورد!".
شعری كه عكاس-خبرنگار فیلم (دنیس هاپر) میخواند (سطر مربوط به "یك جفت پنجه زبر") از شعر "The Lovesong of J Alfred Prufrock " از "تی.اس الیوت" گرفته شده است.
در فیلمنامه اصلی و تصویربرداری برخی از صحنهها، قرار بود نام كلنل "كورتز"، كلنل "لایلی" باشد (میتوانیم این مورد را در مطالب اضافی تدوین DVD ردوكس از "اینك آخرالزمان" ببینیم). در فیلم، وقتی "هریسون فورد" جمله "مسیر كلنل "كورتز" در "نومانگبا" را بروید" را میگوید، میتوانید ببینید كه حركت دهانش با كلمه "كورتز" سینك نیست (كه نشان میدهد روی این واژه دوباره صداگذاری شده است). (Alternate Version (نسخههای بدل) را ببینید.)
"جیمز كان"، اولین انتخاب كارگردان برای نقش كلنل "لوكاس" بود. اما "كان" مبلغ بیشتری برای چیزی كه یك نقش جزئی در فیلم به حساب میآمد، میخواست. در نهایت "هریسون فورد" برای این نقش انتخاب شد.
یكی از سكانسهایی كه از نسخه عرضهشده اصلی حذف شد ولی به ورژن "ردوكس" اضافه شد، سكانسی است كه سربازهایی را نشان میدهد كه با دو دختر عیاش ع.ش.ق.بازی میكنند. "كالین كمپ" یكی از دو زن عیاشی است كه پرندهها اطرافش را میگیرند. "كمپ" گفته بود كه شخصیت او در فیلم در باغهای Busch پرنده تربیت میكند. در واقع كار "كمپ" در زندگی واقعی خودش همین است.
آدمهای روی قایق، پناهندههای ویتنامی واقعی بودند كه كمتر از 6 هفته قبل از آن به "فیلیپین" آمده بودند.
وقتی عكاس-خبرنگار فیلم (دنیس هاپر) راجع به تب مذهبی "كورتز" پرگویی میكند، بخشهایی از شعر "اگر" از "رودیارد كیپلینگ" را میخواند.
این جمله فیلم "من عاشق بوی ناپالم اول صبح هستم" از طرف "انستیتو فیلم آمریكا" به عنوان دوازدهمین جمله خاص فیلمها، و از طرف "پریمایر" در 2007 به عنوان چهل و پنجمین دیالوگ از "100 دیالوگ برتر فیلمها" برگزیده شد.
"انستیتو فیلم آمریكا" در سال 2007 این فیلم را به عنوان سیامین فیلم از برترین فیلمهای تاریخ سینما ردهبندی كرد.
عبارت "وحشت ... وحشت" فیلم از طرف "پریمایر" در 2007 به عنوان شصتوششمین عبارت از 100 عبارت برتر فیلمها انتخاب شد.
در بین "50 فیلمی كه قبل از مرگ باید آنها را دید" جایگاه نخست را از آن خود كرد.
لوكیشنهای نظامی كه برای فیلم ساخته شده بود با طوفانی كه حین فیلمبرداری اتفاق افتاد، تقریباً از بین رفتند. اما به جای اینكه آنها را كاملاً خراب كنند و بعد دوباره از نو بسازند، همان لوكیشنهای نیمهمخروبه را برای خلق صحنههای جدید در فیلم به كار گرفتند (از جمله صحنهای كه در نسخه "ردوكس" موجود است كه در آن جوانهای عیاش در مقر نظامی متروك و ویرانشده مستاصل هستند).
"فردیناند ماركوس"، رئیس جمهور "فلیپین" موافقت كرد تا مجوز تامین هلیكوپترها و خلبانهای مورد نیاز فیلم را به ارتش بدهد. اما دولت "ماركوس" درگیر مبارزه با شورشهای منطقه، یعنی درست جایی كه فیلمبرداری انجام میشد، هم بود، و گاهی هلیكوپترها و خلبانها را زمانی كه به حضورشان در پیكارها لازم بود، پس میگرفت و به جای آنها خلبانهایی را میفرستاد كه با كار فیلمسازی آشنا نبودند و همین مساله مشكلاتی را به وجود آورد.
تدوین قطعهای فیلمبرداری شده تقریباً 3 سال برای "فرانسیس فورد كوپولا" طول كشید. وقتی روی تدوین پایانی كار میكرد، برایش محرز شد كه لازم است "مارتین شین" تعداد زیادی روایتگوییهای اضافی را برای صداگذاری روی صحنه، ضبط كند. اما خیلی زود متوجه شد "شین" مشغول كاری است و نمیتواند صداگذاریهای روی صحنه را انجام دهد. پس، از برادر "شین"، "جو استیوز" كه صدایش تقریباً مشابه صدای "شین" به نظر میرسد، دعوت كرد تا قطعههای جدید را اجرا كند. همچنین وقتی "شین" در جریان فیلمبرداری در 1976 دچار حمله قلبی شد هم از "استیوز" به عنوان یك جانشین/بدل برای او استفاده كردند. نامی از "استیوز" به عنوان بدل یا به خاطر كار صداگذاریاش در فهرست اسامی فیلم برده نمیشود.
زمانی كه هزینههای فیلم به شدت از حد بودجه تعیین شده بالاتر رفت، "فرانسیس فورد كوپولا" چندین میلیون دلار از جیب خودش برای فیلم سرمایهگذاری كرد.
در اصل قرار بود موسیقی متن فیلم را حامی و پشتیبان "فرانسیس فورد كوپولا"، یعنی "دیوید شایر" بسازد. اما موسیقی متنی كه او ساخت مورد استفاده قرار نگرفت، كه ناگفته نماند به نفع موسیقی متن تركیبی و ضربتی "كارمین كوپولا" و "میكی هارت" تمام شد.
وقتی برای نقش "ویلارد" در حال مذاكره با "استیو مككوئین" بودند، نام فیلمنامه "آخرالزمان سه" بود، چون سه شخصیت اصلی داستان كه خلبان هلیكوپتر یكی از آنها بود را به تصویر میكشید. ظاهراً "جین هكمن" برای نقش خلبان در نظر گرفته شده بود، چون اساساً ایده "فرانسیس فورد كوپولا" این بود كه برای این سه نقش از ستارههای سینما استفاده كند.
"فرانیسیس فورد كوپولا" كه قصد داشت نقش "ویلارد" را به "آلپاچینو" پیشنهاد دهد، اعلام كرد كه احتمالاً "پاچینو" این نقش را بازی میكند البته اگر بتوانند فیلم را در آپارتمان او در شهر نیویورك تصویربرداری كنند. نقش، به "جك نیكلسون" هم پیشنهاد شد اما او آن را رد كرد.
نقش تاثیرگذار: بیل گارهام( رئیس تشریفاتی كه جوانهای عیاش را همراهی میكند، یك تهیهكننده كنسرتهای راك است.
یكی از عكسهایی كه "ویلارد" در پرونده به آن رسیدگی میكند، "كورتز" را در یك صف از سربازان نشان میدهد، در حالی كه ژنرال "ویلیام سی. وستمورلند" در حال مدال دادن به آنها است.
ملاقات جوانهای عیاش بر اساس یك ملاقات واقعی با ر.و.س.پ.ی برگزیده سال، "جو كالینز" در 1965 بود. او آنقدر محبوب سربازان ارتش بود كه نائل به دریافت یك نشان افتخاری GI (دختر برتر) شد. شخصیت ر.و.س.پ.ی برگزیده سال در فیلم را "سینتیا وود" بازی كرد كه خودش ر.و.س.پ.ی برگزیده سال 1974 شده بود.
"اینك آخرالزمان" یكی از 5 فیلم محبوب شخص "فرانسیس فورد كوپولا" است.
به عنوان هفتمین فیلم از بین 500 فیلم برتر تاریخ سینما و برگزیده Empire انتخاب شد (سپتامبر 2008).
"نیك نالتی" گفته است كه هیچ وقت نقشی را به اندازه كاپتان "ویلارد" نخواسته، و وقتی "كوپولا"، "هاروی كیتل" را انتخاب كرد، خیلی مایوس شده است. وقتی "كیتل" اخراج شد، "ناتلی" تصور كرد نقش مال او است اما در نهایت، "شین" آن را گرفت.
"جف بریجز"، برای نقش "ویلارد"، تست صدا داد.
"امیلیو استیوز" در طول تصویربرداری به همراه پدرش "مارتین شین" در لوكیشن فیلم در "فیلیپین" اقامت داشت. 4 سال بعد موقع انتخاب بازیگران فیلم "بیگانهها" (1983)، "فرانسیس فورد كوپولا" به یاد "امیلیو" افتاد كه سر لوكیشن "اینك آخرالزمان" حضور داشت و از او خواست تا نقش Two-Bit را در "بیگانهها" بازی كند.
در فیلم، شخصیت اصلی، مامور كشتن "كورتز" میشود، در حالی كه در رمان منبع (قلب تاریكی) شخصیت اصلی برای نجات دادن اوست كه اعزام میشود.
با اینكه هیچ تاریخ یا سالی از زمانی كه داستان فیلم در آن جریان دارد ارائه نمیشود اما روزنامهای كه به دست خدمه است مقالهای را راجع به دادگاه "چارلز مانسون" نشان میدهد. این موضوع، تاریخ فیلم را ژانویه 1970 تعیین میكند.
وقتی اولین بار "فرانسیس فورد كوپولا" نقش را برای "مارلون براندو" توصیف كرد، نظر "براندو" این بود كه یك كلنل آمریكایی نمیتوانسته اسمی مثل "كورتز" داشته باشد، حتما یك اسم انگلیسی مثل "لایلی" داشته است. "براندو" كه هیچ وقت "قلب تاریكی" را نخوانده بود، ارزشی برای این منبع قائل نبود. "براندو" در نهایت "قلب تاریكی" را خواند اما نه قبل از اتمام فیلم. بعد از اینكه "براندو" كتاب را خواند و عاشق آن شد، درخواست كرد تا نام او را در فیلم به "كورتز" تغییر دهند و به همین خاطر دیالوگهای "هریسون فورد" برای تطبیق با این موضوع از نو صداگذاری شد.
بر اساس كتاب زندگینامه "جورج لوكاس" به نام "آسماننورد"، تصمیم او مبنی بر ترك "اینك آخرالزمان"، رابطه كاری او را با "فرانسیس فورد كوپولا" كه احساس میكرد مورد بیوفایی قرار گرفته، خراب كرد، و در نهایت به دوستی آنها پایان داد، و منظور "كوپولا" از شخصیت كلنل "لوكاس" فیلم، نوعی نیش دوپهلو به دوست سابق او است. باید سالها طول كشیده باشد تا آنها دوباره باهم حرف بزنند و احتمالاً تا زمان فیلم Captain EO (سال 1986) باهم كار نكرده بودند.
نامهای كه "مارتین شین" در صحنه حذف شده از فیلم میخواند "نامه از خانم كورتز" در واقع شعری است از "جیم موریسون".
این جمله "براندو"، "تو یك شاگرد پادویی كه صاحبمغازهها برای وصول صورتحساب میفرستنت" فیالبداهه بود.
مدت زمان كلی كه برای فیلم ثبت شده، حدود 1,250,000 فوت بود. این مقدار تقریباً به زمانی حدود 230 ساعت قطعهای مفید تبدیل شد.
شخصیت "رابرت دووال"، یعنی "كلنل بیل كیلگور"، كم و بیش بر اساس دلاوریهای مؤلف و روزنامهنگار سندیكایی، كلنل "دیوید ایچ. هكورث" در "ویتنام" است. "هكورث" كه در كالیفرنیای جنوبی متولد و بزرگ شد، یك تیپ سواره نظام هلیكوپتری را فرماندهی میكرد كه در آن خلبانها در واقع كلاههای جنگ داخلی را بر سر میگذاشتند و با هلیكوپترهایی پرواز میكردند كه تصویر دو شمشیر به شكل صلیب روی آنها حك شده بود.
44564مین ویزای فرانسه.
• هشدار: اینجا چند گاف داریم.
آیتمهای مربوط به جزئیات فیلم كه در ادامه میبینید حاوی اطلاعاتی است كه میتوانند اهمیت نكات كلیدی طرح داستان را از بین ببرند. اگر هنوز فیلم را ندیدهاید شاید دوست نداشته باشید بیشتر از این چیزی بخوانید.
گاف: در ورژن نمایشی فیلم، "رابرت دووال" و "دنیس هاپر" دقیقاً از یك مسیر صحنه را ترك میكنند: یعنی زمانی كه از یك حالت چمباتمه در تیراندازی بلند میشوند و به سمت راست تصویر حركت میكنند و از فریم خارج میشوند. هرچند این حالت در ورژن "ردوكس" فیلم كه چند دقیقه اضافی از شخصیت "دووال" را نشان میدهد، تغییر میكند.
گاف: كتاب "تركه طلایی" "جیمز فرازر"، یكی از كتابهایی است كه روی میز كنار تخت "كورتز" است. كتاب راجع به یك تحقیق انسانشناسی در اصول مذهبی چندین فرهنگ مختلف است كه بر مبنای آن یك غاصب جوان طی مراسم و مناسكی یك شاه سالخورده را میكشد و تاج و تخت او را صاحب میشود.
گاف: "فرانسیس فورد كوپولا" قادر نبود یك پایان رضایتبخش برای فیلم پیدا كند تا زمانی كه همسرش، "الینور كوپولا" از نزدیك شاهد اتفاقی شد كه در آن مردی از قبیله "ایفوگائو" كه به عنوان سیاهیلشكر به خدمت گرفته شده بود، یك حیوان را قربانی كرد.
گاف: عنوان سندی كه "ویلارد" در اواخر فیلم به طور سطحی آن را میخواند و در آن عبارت "بمب را بیندازید. همه را قلع و قمع كنید." با خط بد نوشته شده، این است "نقش قدرت دموكراتیك در كشورهای عقبافتاده، از "والتر ای. كورتز"، كلنل USSF (مؤسسه علوم ایالات متحده)" و همچنین "مامور از جانب مركز مطالعات دموكراتیك، "سانتا باربارا"، كالیفرنیا". این قطعه مستقیماً از رمان "ژوزف كونراد" گرفته شده است، در كتاب گزارشی كه "كورتز" برای "انجمن بینالمللی سركوب مناسك وحشیانه" مینویسد، در واقع در قالب دیوارنوشتهای با پیامی مشابه: "همه جانورها را از بین ببرید!" نیز به كار میرود.
گاف: اوج داستان در فیلمنامه اصلی "جان میلیوس"، جایی است كه "كورتز" با آتش كردن یك تیربار، حمله هلیكوپترهای ارتش آمریكا را دفع میكند، و در همین حال به "ویلارد" میگوید "میتونم زور رو تو پهلوهام حس كنم!" "فرانسیس فورد كوپولا" معتقد بود این جمله بیمعنی است.
گاف: سكانسی كه در آن PBR مورد هدف نیزهها قرار میگیرد، دقیقاً حمله به قایق جنگلی در رمان "قلب تاریكی" را به تصویر میكشد. در هر دو، كاپتانها با یك سر نیزه كشته میشوند.
شناسه نقد : 4780596