مانای من روز از پی روزپروانه های بوسه سپردی به باد باور.. أب شدی در شمع رفاقت قطره قطره.. در خیال خام ِاسمان شعر،که تورا برای تو میخواند ، مانای من درگوشت زمزمه میشود ماه می لرزد در اسمان ، بی قرار! اذرخش رفاقت بی جواب ! به پرنده بگو نخواند این اواز همیشه جاری را اسب سرکش دلت اگر رام نشود تمام جاده ها ی سبزبسته میشوند گمانت بود جنگل راستی را در اغوش گرفته ای پرنده اما لانه میکند از درختی به درخت دیگر مانای من تنهاییت را سخت در اغوش گیر که تمام چاله ها ی فراموشی مدتهاست که کنده شده اند #چابهار زمستان۹۸
106
1399/01/22