- ( الباقيش) عليو رسيده بود به سن خجالت. خجالتهاي مرگ آور. شاخكاش تيز شده بود، اگه وسط كارتون يا مشق يا هر چي بود، همي كه صداي قُپ قُپ كفش زنونه از ته كوچه ميشنيد، خيز برميداشت فرار ميكرد از خونه، كه نود درصد وقتا، مراد مث يوردانُف خيمه ميزد روش و بُزكش ميبردش تو اتاق آخري. بچه ديگه بزرگ و تپل شده بود. رُقي دس تنها چاره ش نميكرد، تقسيم كار كردند. شوهر-مراد- گردن را ميزد زير بغل، زن- رُقي- كُنده را ميكشيد و دُمبه را ميداد هوا و بچه- عليو- آن زير مث پازن بَععقه ميداد. روزگاربچه خيلي خوب بود، عدل تلويزيون هم شروع كرد كارتن گوريل انگوري را پخش كردن!! به قسمت سه نرسيده بود كه يك عصري از مدرسه آمد خوابيد وسط حياط و گريه كرد و پيچيد تو خودش و غلت زد تو خاك ها و التمااااس كه مدرسه ش را عوض كنند. تمام مدرسه اوروز يكصدا صدايشان را داده بودند توي دماغ و افتاده بودند دنبالش: عنگوري عنگورييييي! مرادو زد پس گردنش، كردش تو حموم در هم روش بست. انگوري داشت متلاشي ميشد، كسي هم محلش نميذاشت. آمدنِ زن ها كشيد به ملاير و بروجرد و بهبهون و آنطرفها. عليو التماس كرده بود سيخ كباب موجو را ببرند داخل نشان مشتري ها بدهند، رُقي گفته بود سيخ كباب زنا رو مجاب نميكنه. يك روز عليو از مدرسه نيامد. غروب شد نيامد. شب شد نيامد. سه روز نيامد. روزي كه آمد حال نداشت. بزور پا بر ميداشت. حس شيشم رقي گفت بلايي سر انگورا اومده. پريد روي بچه ي نيمه جون و شلوار را از پاش كشيد پاين. درست بود. انگوري در كار نبود. جاش يك زخم پهن بود. پهناش از سر تا تهِ خوشه بود. مراد غضبناك نگاه بچه كرد. كوشون؟ كو انگوراي ننه ت؟! چش كردي؟! عليو گفت كه نيست. ديگه نيست. گفت كه برازجون بوده. گفت كه خونه كولي ها بوده. گفت كه نقشه آمريكاي جنوبي را عين توي كتاب داده كولي ها بندازند جاي ماه گرفتگي. گفت كه انگشتر پهن ننه ش را هم دنبالش نگردند داده بهشان جاي دستمزد. رقي و مراد نفس نكشيدند تا مدتي. موجو و مريم و زري از ته هال داشتند نگاه ميكردند. موجو و زري خنديدند. عليو با زخم و درد خنده شان را ديد،خنديد. مراد پا شل كرد. رقي خوب نگاه كرد روي لمبه ي پسر چموشش. از ته كوچه صداي قُپ قُپ كفش زنانه آمد. مراد پا شد. با غم گفت: تبريزيا اَن. ردشون كنم برن!؟ رقي گفت: مراد! سر عليو كه حامله بودم كجا دلم ميخواست ببري منو، ولي جنگ بود نميشد!؟ مراد گيج و ويج گفت: يادم نمياد رقي گفت: يادت بياد و از يادتم نره، آمريكاي جنوبي! برو درو واز كن! و خودش عليو را همان نيمه لخت، كول انداز كرد و برد توي اتاق آخريِ گوشه ي حياط!
احسان عبدی‌پور | -
( الباقيش)
عليو رسيده بود به سن خجالت. خجالتهاي مرگ آور. شاخكاش تيز شده بود، اگه وسط كارتون يا مش...
147
1397/11/21