... این روزها روزگار بر وفق مراد هیچکس نیست خیلی هایمان از زمین و زمان گلایه داریم روزگار است دیگر،بالا و پائین زیاد دارد پدرم همیشه میگفت فکر امروز نباش که جوانی!فکر روزهای ناتوانی ات باش اما آدم عاشق مگر حرف و تجربه حالی اش میشود؟ سرم را انداختم پایین و ادامه دادم به تجربه ی هیچکس گوش ندادم اما امروز هیچکس را مقصر نمیدانم مقصر واقعی خود منم،میخواستم بیشتر از همه از زندگی لذت ببرم،میخواستم هر روزم لذت باشد اما واقعیت این است که باید سختی ها را تحمل کرد و در بینشان گاهی هم از زندگی لذت برد،غم ها با آدم زاده میشوند و خوشی ها فقط می آیند که خستگی ات را بکاهند،اما من تخت گاز خوشی ها را گرفتم و بی خیال غم ها و دردها شدم،دردهایی که بزرگترهایی قبل از من تجربه کرده بودند،بسیاری از فرصت ها را بخاطر لذت از دست دادم که شاید اتفاق قشنگه بیفته اما نیفتاد و اگر هم بیفتد دیگر فایده ای ندارد چون عمری که هدر دادم بر نمیگردد خیلی چیزها را باختم،حتی از یک زندگی معمولی عقب ترم،باز هم جای شکرش باقیست که با خودم صادقم و میدانم از کی و کجا راه را اشتباه رفته ام،اما جایی در میانه ی راه گیر کرده ام نه توان پیشروی دارم نه دل برگشت جای بدی نیست اما جز اینکه آتشی بپا کنم و برای خودم چای درست کنم و از آن چای لذت ببرم چاره ی دیگری ندارم،پس نه به گذشته فکر میکنم نه به آینده،حالا دیگر همه چیز را به خدا می سپارم،دیگر بی خیال تمام حساب و کتاب ها و امیدها و آرزوها میشوم شاید اصلا به این طعم گس بی خیالی عادت کنم اصلا عادت در ذات من است عادت می کنم عادت می کنیم ما جز عادت کردن چاره ای نداریم آنها هم عادت کرده اند با زندگی ما بازی کنند اصلا ما که زندگی نداریم ما زنده ایم تا عادت زندگی آنها باشیم شاید یک روز عادت های ما کتاب تاریخ مدارس بشود هر روز داریم می میریم و هر روز داریم زاد و ولد می کنیم که بمیرند اصلا خیلی از ما زاده شدیم برای مردن تا آنها از امدن و رفتنمان لذت ببرند تیترهای خبری شان را پر کنند دارایی هایشان را بیشتر کنند اصلا اگر ماها نباشیم که آنها از عمرشان لذت نمیبرند نه دیگر دعا کاری میکند نه نفرین ما باخته ایم خیلی هایمان باخته ایم برد همیشه برای آنهاست من میخواهم حداقل نقش خودم را نقش یک بازنده را خوب بازی کنم اگر همه امان نقش بازنده را خوب بازی کنیم و برای تعلیق داستان روزگار دست از جنگیدن بکشیم قطعا آنها هم بازنده میشوند آنوقت همه امان مساوی میشویم پ ن :خیلی هم جدی نگیرید اینها حرف های یک ذهن خسته است اما همه اول کار میکنند که بعد حال کنند،من اول حال کردم که بعد کار کنم
جهانگیر اژدری | ...
این روزها روزگار بر وفق مراد هیچکس نیست
خیلی هایمان از زمین و زمان گلایه داریم 
روزگار است دیگر...
128
1399/07/15