. خودم هم نمی دانم اهل کجا هستم نام کشورم را نمی دانم و هنوز رنگ پرچمم را تشخیص نمی دهم. . هربار که به خانه باز می گردم خانه ام را فروخته اند. هربار که کُشته می شوم جایی در مفقود الاثرها ندارم و با هر زبانی «کشور» را می نویسم از آن تبعید می شوم. . به زبان مادری ام درد می کشم به زبان مدرسه ام می نویسم درد را دوست ندارم به زبان دیگر فریاد می زنم گلوله را دوست ندارم قبر را دوست ندارم اما خون به هر زبانی از من جاری می شود. . نمی فهمد زبانم را تفنگ نمی فهمد زبانم را درد نمی فهمد زبانم را خون نمی فهمد زبانم را قبر و به تمام زبان های دنیا مرگ با من حرف می زند می پرسد نامم را می پرسد ملیتم را دلیل کُشته شدنم را و خون با همه ی زبان های زنده ی دنیا از دهانم سرازیر می شود. . سخت است که برای کشوری کُشته شده باشی و در کشوری دیگر میان گمنامان ملی دفن ات کرده باشند. سخت است بر فراز قبرت پرچمی تکان بخورد که از آن می ترسی. سخت است که تمام شعارهای روی دیوارهای جهان را خوانده باشی اما نتوانی نوشته ی روی قبرت را بخوانی. . اصلا فراموش کن خانه را فراموش کن کشور را پرچم را فراموش کن درد را خون را گلوله را قبر را اصلا فراموش کن مرگ را ... . سخت است سخت است که با هر زبانی کمک بخواهی باز هم به تو شلیک شود... . سخت است.. . . #بابک_زمانی
مهدیه نساج | .
خودم هم نمی دانم
اهل کجا هستم
نام کشورم را نمی دانم
و هنوز
رنگ پرچمم را تشخیص نمی دهم.
.
هربار که...
26
1399/08/15