خدایا ...در شهرچه می گذرد....... کودکم ، همسرم ، پدرم ، مادرم ،خانه ام ، بدون من چه خواهند کرد......... خدایا ، چه خواهد شد؟ ........ چقدر دلم تنگ شده برای لای لایی مادرم ................ و چقدر دلتنگم برای شنیدن خاطرات پدر................. آخ .....چقدر لذت داشت چای نوشیدن دور هم در خانه.... چو صدای خنده و بازیهای کودکان در پارکها..............خدایا ......... چقدر دلم می خواهد دوباره با بوق های ممتد ماشین های مشایعت کننده عروس و داماد در نیمه های شب خیالپردازی کنم........... و چقدر صدای قلیان کشیدن خاله و صدای قند شکستن دایی، و صدای دستفروش دوره گرد در کوچه ها ، ، و صدای زنگ مدرسه ها،، ،، خدایا ..... من اینجا هستم .....و تمام صدایی که می شنوم ، صدای دستگاههای کنترل قلب و عبور و مرور بیمارستانی است ....... و فکر می کنم که من تنها نیستم ، همه در کارند ، پزشکان، پرستاران ، بهیاران ، کارمندان انتظامات مراکز درمانی، دارو سازان ، کارگران محترم شهرداری که زباله های شهر را در هر شرایطی جمع می کنند ... کارکنان محترم بهشت زهرا ، غسالهای عزیز.....که در هر شرایطی مشغول کار طاقت فرسای کفن و دفن اند ........ مخترعین و کاشفان و نوابغی که به کشف و پیدا کردن راههای تازه بهبود مشغولند ،کارکنان تامین برق ، آب ، نانواها، بانکی ها، پلیس ها ی مهربان و مرزداران غیور، محیط بانان عزیز ، هنرمندانی که با شادی بخشی یا آگاه سازی ، رسالت خویش را انجام دادند.....من تنها نیستم ، ، اینجا در بیمارستان .....قلب مادرم درسینه من ، اندیشه پدر در سر من و شفای الهی از خداوند در دستان من قرار گرفته......... #شهره_لرستانی#ودودلرستانی#کرونا
شهره لرستانی | خدایا ...در شهرچه می گذرد.......
کودکم ، همسرم ، پدرم ، مادرم ،خانه ام ، بدون من چه خواهند کرد........
179
1398/12/15