میشستیم روی کاناپه ۳ نفره روبه روی تلویزیون و کف پاهامونو بهم میچسبوندیم ، یه چشمم به انگشتای دستش بود که قرار بود تا ۳ بشمره یه چشمم به انگشتای پاش که ده سانت از انگشت شست پام بلند تر بود، میگفت: یک... دو ... شد که بگم... سه! همه ی زورمو جمع میکردم و به کف پای سایز ۲۴ ام انتقال میدادم تا بتونه پاهای سایز ۳۲ اونو از پا دربیاره، اما همیشه بعد ۱ دقیقه یا من توانم تموم میشد، یا اون تازه شروع میکرد به زور زدن و با یه فشار زیاد کف پای ۲۴ من که حالا از شدت فشار وارده بهش قرمز شده بود رو به هوا پرتاب میکرد، کمرم تا میشد کله ملق میخوردم و از ارتفاع ۵۰ سانتی کاناپه نسبت به سطح زمین، روی سرامیک های یخ ولو میشدم ! من باخته بودم اما شروع میکردم به خندیدن اون ولی با یه صدای خش دار از ته گلوش به من میفهموند که خیلی زور داره! بعدم تا کل روز حتی اگه عرفان خونه نبود من حق نداشتم روی کاناپه ی روبه روی تلویزیون بشینم. الان سایز پامون یکیه اما دیگه کف پا بازی نمیکنیم!
یزدان کاظمی | میشستیم روی کاناپه ۳ نفره روبه روی تلویزیون و کف پاهامونو بهم میچسبوندیم ، یه چشمم به انگشتای دستش ...
45
1399/06/14