... هنوز همانقدر که اولین بار از جبر شنیدم و فهمیدمش به اجبار معتقدم، حتی بیشتر از قبل‌تر همیشه وقت‌هایی هست که جز اینکه گوشه‌ای بنشینی و پایت را روی آن پا بیندازی و به هیچ چیز فکرنکنی، کاری از تو برنمیاید. «کاری از تو برنمیاید» باور که هیچ؛ این جمله حتی نوشتنش هم درد دارد البته؛ درد داشت چون بالاخره نـجنگیدن را یاد میگیری؛ لحظه‌هایی را که باید بگذری؛ عبور کنی از همه نافرجام‌هایی که هنوز بینشان دست و پا میزنی. چند وقتی بود که گفتم زندگی میکنم حتی به قیمت مرگ اما.... بگذریم؛ حواست هست؟ هنوز رنگها نفس میکشند، شاید اصلا راه فراری حتی از این جنگهای زوری تکراری نیست. . . فقط #دیونگی کن
فاطمه شهدوست | ...
هنوز همانقدر که اولین بار از جبر شنیدم و فهمیدمش
به اجبار معتقدم، حتی بیشتر از قبل‌تر
همیشه وقت...
8
1399/07/08