نه شناسنامه ، نه ويكي پديا، نه آگهي ترحيمم، نه پيام هاي تبريك تولد و درخشش فيلم هايم ، نه سرخوردگي هايم ، من در هيچ كدامِ اين ها خودم را نيافتم. اتفاقا اين ها آدرس هاي غلط هستند. آينه از همه گمراه كننده تر است. اگر حسينقلي خان، علي بابا، حسينخان، شعبانخان و ديگراني كه نمي شناسم مرا ببينيد و بگويند "تو ناخلف ترين پسر دنيايي، ما رگ و ريشه ي تو بي ريشه هستيم و چگونه در پيشگاه نگاه ديگران دم از دردِ هويت مي زني بي شرم!؟" چه بايد بگويم؟ اما چه سرافكندي كه آن ها مي دانند ثمرِ نارسِ درخت شان كاري كرده است كارستان! آن پدر آمرزيده ها خوب مي بينند و با انگشت نشان ام مي دهند و مي گويند اين بي شرف شجاعت كرد و آنچه ما در گوشِ رفقاي جاني پچ پچ كرديم فرياد زد. من نمي دانم كدامشان در كدام گوشه برزخ معطل آمدنِ من است ، تا در آغوش گيردم و گويد "توْ ناخلف دادِ بي عشقيِ ما از عالم ستاندي" طفلكي پيرمردها نمي دانند من بي ربط ترين وصله اين شجره طيبه ام، قرار نيست من مصائب شيرينِ عشق را بچشم و آن ها پُزش را بدهند. من يك صبح از خواب خاستم و باقي عمرم را به تعبير خوابي كه ديدم گذراندم. من طعم ميوه ممنوعه را چشيدم و همين يك جسارت براي باقي مانده زندگي كافي ست. من يك راست نقب زدم به پدرِ شرورم آدم! و روي همه ي اجدادِ محافظه كار را كم كردم. اي رگ و ريشه ي در خاكم ، همه آن ها كه صداي مرا از سياره ي رنج مي شنويد ، من به فرزندم عاشقي ارث دادم، آنچه را كه شما به گور برديد من فرياد كردم. و تو دختر من با تو از پشت چراغ قرمز ماندن؛ گرفتار شدن در ترافيك و هر چيز معطل كننده اي حتا پنچري لذت برده ام و اجدادم چه مي دانند از چه مي گويم... #از_دري_وري_هاي_خودم #از_دری_وری_های_خودم
محمدعلی شعبانی | نه شناسنامه ، نه ويكي پديا، نه آگهي ترحيمم، نه پيام هاي  تبريك تولد و درخشش فيلم هايم ، نه سرخوردگ...
29
1399/08/15