. حکایت آن صوفی که از مرد نادانی پس گردنی خورده بود را شنیده‌اید؟ شنیده‌اید که وقتی شکایت پیش قاضی برد چه حالی داشت؟ شنیده‌اید که قاضی از شدت ضربه، محل اصابت و علت نزاع پرسید و مرد نادان شروع کرد به دلیل آوردن که من نبودم و اختیار دست با من نیست؟ شنیده‌اید که قاضی و مرد ساعت‌ها بحث کردند، از جبر و اختیار گفتند و از تاوان خطا که باید فی‌الفور اعاده شود یا حواله شود به جهانی دیگر؟ فریاد آن صوفی را شنیده‌اید که در جواب بحث و فحص آنان چه گفت؟ شنیده‌اید که فریاد زد این همه گفتگو از آن روست که درد ندارید. حکایت ما حکایت آن صوفی ست که از درد به خود می‌پیچد و از این همه تحلیل‌ و بحث به جان آمده. ما نمی‌دانیم آنچه بر اقتصاد ایران می‌رود نامش شوک درمانی ست، ریاضت مالی ست، اقتضائات اقتصاد نئولیبرال است یا هر اصطلاح دیگر، ما تنها عوارضش را می‌کشیم، در سفره‌هایمان، در زندگی‌مان. حکایت ما حکایت آن مرد است که درد می‌کشید، به خود می‌پیچید و به تنگ آمده بود
سعید روستایی | . حکایت آن صوفی که از مرد نادانی پس گردنی خورده بود را شنیده‌اید؟ شنیده‌اید که وقتی شکایت پیش قاضی ...
876
1398/08/24