- تهِ ای ویدیو میگه: غمتون کم. انگار که جای پایه گلِ عرض تسلیت یا بَنر یا کیسه برنج یا کمی پول، جیباشو پُرِ شَروه کرده برداشته آورده. آورده با همینی که داره کمی غم، از رو دلشون برداره. عین جان کافی تو گرین مایل. مو میتونم درونِ یک شَروه زندگی کنم. میتونم یه شروه رو مث برزنت بکشم رو سرمو توش قایم بشم. ترجیحم اینه که همیجوری هم باشه... یهویی باشه، پای تیر برق تو یه کوچه ی بی اسمی باشه... جوبِ اُو سر رفته باشه... موتور رد بشه... چنتا دندون تو دهنش کم باشه... بو گریس و سیگار تو هوا قاطی باشه... وُ یه صدای سُمباده نخورده ی بی میلی باشه. هر چی بی میل تر، کِشنده تر کُشنده تر... در آستانه ی چِل سالگی، میبینم که تمام خواستنی های زندگی بالاخره یه روزی سرانجام وجاهت اولشونو تو چیشام از دست دادن... اِ لا دَمام و شروه. تو حمل خیلی بارای سنگینِ زیستن در غربتِ سیاره ی زمین کمکم کرده ن ای دوتا صدا. ماشالله ربانی. پ ن: یهو دلم سی کوچه فستیوالی که امسال برگزار نشد گرفت. میخواسیم خیلی خوش ها بگذرونیم. خیلی رقص ها و خیلی اشک ها. قرار بود یه شویی آدمایی بیان ترانه های غمگین ایران از کردستان تا بندر عباس تو میدون بخونن. دیر وقتِ شو. اگه اختیار داشتم میگفتم مث یوگی ها رو تشکچه هاتون دراز بکشین زیر بارونی از "مور" و "شَروه" و "لالایی" و فقط به ای فکر کنین که: چرا خواندی که من آیم به غربت/ چرا باید کشم این رنج و محنت/ درازی عمر "مفتون" کی چنین بود/ نخواهم این چنین عمری به ذلت. . غم آن روی سکه ی رقص است. خماریِ صبح فردایِ مستی ست. و ناگزیر. #بوشهر #شروه #مور #کوچه_فستیوال_بوشهر
406
1399/01/07