Cetarti، یک کارمند عمومی که اخراج شده است، از بوئنوس آیرس به Lapachito، یک شهر تنهایی در استان چاکو سفر می کند. او باید از اجساد مادر و برادرش که به صورت وحشیانه ای کشته شده اند، مراقبت کند و با او هیچ ارتباطی از مهربانی او را نداشته باشد. تنها چیزی که Cetarti را به سفر می برد، امکان پرداخت یک بیمه زندگی مدرن است تا بتواند در برزیل سکونت کند. در آنجا او با دوارتی، نوعی شهرت و دوست قاتل مادرش ملاقات می کند، که با آن جامعه ای عجیب و غریب را برای مدیریت و جمع آوری این پول ایجاد می کند.