مرجان زن ثروتمندی است که بخاطر از دست دادن همسرش و توصیه مادرش که قصد خروج از ایران را دارند نوزاد بیمارش را در ایستگاه مترو رها میکند. طلعت خدمه یک هتل که سرپرست خانواده نیز است کودک را پیدا کرده و با وجود نیاز مالی برای مداوای کودک تلاش فراوان میکند. مرجان پس از مدتی پشیمان شده و به دنبال فرزندش میگردد. از طرفی طلعت در یک امامزاده برای شفای کودک دعا میکند. کودک شفا یافته و طلعت او را به مادرش میسپارد.