زندگی رادیکال مروک، غنی از خرابکار، از طریق استفاده از یک رزمندگار بیمارستانی صرفه جویی می شود، اما به دلیل اینکه دستگاه پزشکی نمی تواند به طور همزمان در دو مکان قرار گیرد، باعث مرگ دکتر هادسون، جسد بی نظیر و درخشان و شهادت سخاوتمندانه می شود. Merrick سقوط برای بیوه هادسون، هلن، هر چند او مسئول او را برای مرگ شوهرش نگه می دارد. یک روز، او اصرار دارد رانندگی خانه اش را انجام دهد و او را در آنجا گذراند. او از ماشین بیرون می آید و با ماشین دیگری برخورد می شود، سپس کور می شود. پس از آن Merrick به یکی از دوستان دکتر هادسون می گوید که به او می گوید شوهرش یک فلسفه برای کمک به مردم دارد، اما هرگز اجازه ندهید که شما به آنها کمک کنید. تنها به این اعتقاد بود که آیا در زندگی می تواند پاداش واقعی باشد. مریخ تماشای هلن، و در زمان احیای خود از او بازدید می کند، هویت خود را پنهان می کند و خود را دکتر رابرت می نامد. هنگامی که او متوجه می شود که او تقریبا بی پولی است، او مخفیانه برای متخصصان تلاش می کند تا چشم انداز خود را بازگرداند. در نهایت، او به پاریس سفر می کند و گفته می شود که بینایی او برای همیشه رفته است. رابرت او را دنبال می کند، هویت واقعی او را اعتراف می کند و ازدواج می کند. او او را ببخشد، اما می رود، و نمی خواهد که او را بارور کند. چند سال بعد، رابرت خود را از طریق مدرسه می گیرد و به یک جراح مغز تبدیل می شود. او می آموزد که هلن فوری نیاز به یک عملیات، که او انجام می دهد. هنگامی که او بیدار می شود، چشم او به طرز معجزه آسایی بازگشته است.