به ازای هر نفری که با دعوت شما در منظوم ثبتنام میکنند 20 امتیاز میگیرید.
لینک دعوت:
《کانرا که خبر شد خبری باز نیامد》
این شعر این روزها بیش از هرچیز یادآور حادثهای است که سالها پیش رخ داد. خبرنگاری ایرانی، طی حادثه تروریستی تکاندهندهای به همراه چند دیپلمات ایرانی در محل کنسولگری ایران در افغانستان توسط طالبان به شهادت رسید. پس از آن، آنروز در تقویم به نام روز خبرنگار نامگذاری شد.
همین حادثه، یکی از وجوه برجسته شغل خبرنگاری را به خوبی روایت میکند: حضور در قلب حادثه. از آن ماجرا فیلم سینمایی «مزار شریف» ساخته و اکران شد: انعکاس دوربین خبری، در دوربین سینما.
این امر بارها رخ داده ست. سینما به روایت وجوه مختلف حرفه خبرنگاری و رسانههای خبری پرداخته است.
این حرفه از هیجانات و جذابیتهای ذاتی برخوردار است که آن را بدل به سوژهای بدیع و جذاب برای نمایش بر پرده نقرهای میکند.
حرفه خبرپردازی، ایجاب میکند که خبرنگار، مشرف به جوانب و وجوه مختلف مهمترین و حساسترین و گاهی پنهانترین وقایع جامعه باشد. این اشراف، از چند جهت قابلیت دراماتیک زیادی دارد که در سینما بدل به درام و داستان میشود.
اول اینکه بهطور معمول، خبرنگار پیش از جامعه و گاهی حتی پیش از مسئولین مرتبط، از اخباری آگاه میشود که نحوه انتشار یا پنهانکردن آن تاثیر جدی و تعیینکننده بر روند اجتماعی جامعه دارد. همین تاثیر، خبرنگار را در معرض طمع و تهدید و کنترل گروههایی قرار میدهد که علاقه به فاش شدن برخی اطلاعات ندارند.
خبرنگار بطور مدام در معرض انتخاب است. انتخاب بین تصحیح مسیر اجتماعی یا ترجیح نفع شخصی.
انتخاب بین عافیت طلبی یا زیستن در کوران خطرات.
سینما بارها از این خصوصیات حرفه خبر، بهره برده تا روایتهایی محکم و پرچالش بر پرده نقرهای پیش روی مخاطب نهد. دوربین سینما حول این حرفه میچرخد و هربار آن را از زاویهای و از سویی متفاوت روایت میکند.
بد نیست نگاهی به چند فیلم مطرح سینمای ایران بیندازیم که در آنها شخصیت یک خبرنگار در نقشی محوری یا فرعی به تصویر کشیده شده است:
ابتدای این نوشتار از حادثهای تروریستی یاد کردیم که بهانه نامگذاری این روز به نام روز خبرنگار بود. بر اساس آن واقعه فیلم سینمایی "مزار شریف" ساخته شد که روایت فرار یکی از نجاتیافتگان آن حادثه را تصویر کرد. یکی از قربانیان آن حادثه خبرنگاری بود که گویا میان مخابره آخرین گزارشش از اشغال مزارشریف توسط طالبان، به شهادت رسید. "مزار شریف" از زاویه نگاهش به حرفه خبرنگاری، نهایت جریان را نشان داد: احتمال قویِ مرگ، به بهای آگاهسازی مخاطب از واقعیت امر.
مریم پالیزبان پس از سالها دوری از پرده نقرهای و پس از ماندگاریاش در اذهان مخاطب با نقش فوقالعادهاش در فیلم "نفس عمیق"، در فیلم تکاندهنده و بسیار رئالیستی "لانتوری" در نقش خبرنگاری کوشا و صادق ظاهر شد که میکوشید با وجود سختیهای فراوان از وفاداری به واقعیت، عدول نکند.
اندیشه فولادوند، در این فیلم همچنان ایفاگر وجوه آرمانی یک خبرنگار حرفهای و متعهد است. او در روند نقش خود در فیلم، تلاش میکند تا روایتگر زندگی قشری فراموش شده باشد.
سحر دولتشاهی نیز در فیلم موفق میم مثل مادر، نقش خبرنگار را ایفا میکند. این کاراکتر نیز با نگاهی مثبت و آرمانی نسبت به این حرفه تصویر شده است. خبرنگاری که با ارسال و نشر گزارشی در رسیدن حق به حقدارِ داستان اثری مثبت و تسریعگر دارد.
در برخی فیلمها نیز، سینما نگاهی واقعگرایانهتر به حرفه و شاغلان خبرنگاری دارد. آنها را افرادی انسانی با احتمال لغزش تصویر میکند. یا حداقل این امکان را برای آنان به رسمیت میشناسد که نوع افکار و عقاید شخصیشان در کیفیت و نحوه انجام وظایف حرفهایشان اثرگذار باشد.
این نوع روایت از حرفه خبرنگاری، لزوما قضاوتی بین خیر و شر مطلقبودنِ خبرنگار و ایستادن در جبهه حق یا باطل ندارد. نوعی نگاه پیچیدهتر را شکل میدهد که دو خبرنگار میتوانند در عین تعهد به اصل صداقت، بهخاطر تعاریف متفاوت خود از مفهوم صداقت یا درست و غلط در حوزه کاری خود، نتایجی غیرهمسان در روایت خبر، به دست دهند.
در فیلم بادیگارد شخص کامران نجف زاده که خود خبرنگاری چالشی است، نقش یک خبرنگار را ایفا میکند. شخصیت واقعی کامران نجفزاده نیز خبرنگاری است که صادق و متعهد شناخته میشود. اما بسیاری از همکاران او با بهرهمندی از همان میزان صداقت و تعهد، ممکن است نحوه روایتگری خبری او را نپسندند.
در بادیگارد نیز این پیچیدگی تاحدی آشکار است.
دهنمکی در سینمای ایران اصولا شخصیتی محل مناقشه است. تصویری که او از قشرهای مختلف جامعه در فیلمهای خود نشان میدهد، همواره منتقدین زیادی داشته است.
در اخراجیهای ۲ نیز او شخصیت خبرنگاری کاملا غیر صادق و در نتیجه غیر متعهد را تصویر کرده است که گرچه ممکن است مابهازای خارجی داشته باشند، اما این حد از آشکارگی در شخصیتی غیرمتعهد به اصول حرفهای خویش، در شغل پیچیده و حساس خبرنگاری که اصولا باید از آداب سیاست به خرج دادن در انجام کار خویش، برخوردار باشند، کمی بعید بهنظر میرسد.
دهنمکی در این فیلم بهنوعی ادامه نقشی را تصویر میکند که در اخراجیها ۲، لیلا بلوکات آن را ایفا میکرد. سحر قریشی با چهارچوبهایی اغراقشده و کلیشهای ایفاگر نقش خبرنگاری خودفروخته است که قصد دارد بر خلاف اصول حرفهای خویش، دست به تهیه گزارشی مغرضانه و غیر منصفانه بزند. تا اینجا شباهت زیادی بین این دو شخصیت به چشم میخورد. اما در رسوایی ۲، این شخصیت، با تحولی روحی، صداقت حرفهای خویش را باز مییابد. این فیلم از لحاظ نوع نگاه به شخصیت "زن" انتقادات بسیاری را متوجه خود ساخت. اما شاید بتوان گفت که نگاه این کارگردان در این دو فیلم نسبت خبرنگاران نیز خالی از ایراد نیست. این نگاه به خبرنگاران میان قشری از جامعه وجود دارد که بیش از آنکه خبرنگار را به خاطر ماهیت آگاهیبخشی حرفهشان، محترم و مفید و لازم بشمارند، به خاطر امکان و احتمال خطا، ناپسند و مضر قلمداد میکنند.
مصطفی زمانی در این فیلم به نحوی ظریفتر و دقیقتر روایتگر ابهام و تردید بین تعهد به اصول یا ترجیح نفع شخصی است. این شخصیت به نسبت فردی کاملا متعهد، انسانیتر بنظر میآید. یک انسان با تمام وجوه مختلف انسانی؛ از جمله امکان خطا.
میلاد کیمرام در این فیلم در نقش خبرنگاری ایفای نقش میکند که حریم حرفه و زندگی شخصیاش درهم ریخته است. استفاده یا سوءاستفاده اطرافیان از امکانات خاص حرفه خبرنگاری، در این فیلم تصویر شده است. بستر دههشصتی این درام اینگونه است که همسر این خبرنگار، عضو فعال سازمان منافقین است و تعهد او به آن سازمان، او را وا میدارد که در تقابل با تعهد همسرش به حفظ امانت، خیانت جاسوسی را مرتکب شود. این هم وجهی از این حرفه است که اطرافیان خبرنگار را نیز در معرض وسوسه امانت یا خیانت قرار میدهد. جذابیت این فیلم بیش از همه به پرداخت روابط انسانی و عاطفی این خبرنگار با دیگران، به ویژه همسری است که عاشقانه دوستش دارد و حال با حقیقت خیانت در امانت او مواجه شده است.
در این فیلم و دو فیلم قبلی این ویژگی وجود دارد که بر خلاف فیلمهای پیشگفته، شخصیت اصلی فیلم یک خبرنگار است و اصولا داستان و درام حول محور او و ویژگیهای شغلیاش شکل گرفته است.
در این فیلم داستان به عمق شخصیت و زندگی شخصی فردی نفوذ میکند که حرفهاش خبرنگاری است. ویژگیهای این شغل او را به جهات مختلف ابزار رسانه مسلط کرده است. او با بهرهگیری از این تسلط، خود را تبدیل به خبر میکند! او با طراحی فعالیتی خاص، خود را بدل به سوژهای میکند که ارزش خبری و ارزش روایتشدن دارد. او به جای اینکه خبری را ارسال کند که در رسانهها بازتابانده شود، خود بر صفحه روزنامهها مینشیند.
به عبارتی این فیلم نهایتِ نگاه رسانهای به این حرفه را نشان میدهد: خبرنگار، خود، خبر است. اگر به فیلمهای معرفیشده و دیگر فیلمها نگاه کنیم، متوجه خواهیم شد که خبرنگار از جهات مختلف در کیفیت خبری که تولید میکند، موثر است؛ از جهاتِ اخلاقی، نگاه بشری، مشکلات شخصی و اجتماعی و حتی زاویه نگاه سیاسی، او باعث تغییر در نحوه روایت خبری خود میشود. پس حتی میتوان گفت که خبرنگار، خود خبر است.
مصطفی زمانی هم در یک روز بخصوص شخصیت یک خبرنگار مقید به اصول با امکان اشتباه رو به خوبی تونسته بود بازی کنه.
من معتقدم فیلم نارنجی پوش هم سعی کرده بود با دید متفاوت تری از این مشغله رو نمایش بزاره و اینکه فیلم نخواسته بود از سختی کار و مشغله خبرنگار و نوشته هایی که برای جامعه گفته میشه توسط خبرنگار بگه ، بلکه خواسته بود قهرمان رو در شرایطی قرار بده که در نوشته هاش به اون اشاره کرده بود و تصمیم گرفت که خودش هم تجربش کنه!!!
فیلم خانه کاغذی هم میتونست در این لیست باشه چون اشاره مستقیمی به زندگی خبرنگاری داشت!!!