اتفاق نادرى افتاد. معلم اول و معلم دومم رو در يك جا و كنار خودم ديدم و يه عكس مخفيانه. در اين سالها كه مشغول درس دادن بودم سعى كردم كمى شبيه هر كدوم از اين دونفر باشم. كمى دكتر الستى،كمى آرش رصافى. هر دو نفر عاشق سينما هستن و اين رو ميشه از همين نگاه و لبخندى كه در اين عكس دارند فهميد. پيداست كسى در روبرو داره از سينما حرف مى زنه.سال ها سر كلاس هاى هر كدوم بودم و هر جا كه تونستم ازشون تشكر كردم. مطمئن هستم اگه اين دو نفر نبودن هيچ وقت فكر معلمى به سرم نمى زد.اون تعريف كليشه اى رو كنار بذاريد كه مى گه اگه كسى مى تونست هنر توليد كنه معلم نمى شد. تدريس اين دو خودش توليد هنر بود.اما نفر بعدى اصغر عبدالهى معلم داستان و فيلم نامه من. هرچند رقابت ناسالمى بين من و محمد طلوعى براى مورد توجه ايشون قرار گرفتن وجود داشت، و در نهايت طلوعى اين رقابت رو برد،اما من سهم خودم رو برداشتم.روزى كه اصغر عبدالهى در دانشگاه به من گفت شهرام من نمى رسم در يك سمينار شركت كنم و تو به جاى من برو از بهترين روزهاى زندگيم بود. #دكتر_الستي #آرش_رصافى#اصغر_عبداللهی #روز_معلم #شهرام_مكرى #محمد_طلوعی
شهرام مکری | اتفاق نادرى افتاد. معلم اول و معلم دومم رو در يك جا و كنار خودم ديدم و يه عكس مخفيانه. در اين سالها...
257
1399/02/11