- ميگه: اسمعيل بخشي چه ميشه آخرش؟ ميگم: كيه؟ چقد آشناس اسمش عامو نبي! ميگه: نيشكرِِ هفت... ميگم: هاهاها! نگو فهميدم. ميشناسمش. ميگه: راسيته احسانو؟ از نزديك؟ ميگم: نه... اسمي. قيافه اي. ميگه: فيلمش نساخته ن؟ ميگم: همي زودي عامو نبي؟! ميگه: طول ميكشه... ها؟ كِي فيلمشو در ميارن؟ ميگم:... فكر نكنم بذارن كسي بسازه نگام نميكنه. انگار با سر قليون حرف ميزنه: بخخخدا بذارن هم ينفرتون نميسازين!. هيچي نميگم. ولي چرا نگم، ميگم. ميگم: تو خو نميبيني خو! ميگه: شما بسازين، چيش دارا ميبينن! كمي هيچي نميگه بعد يهو ميگه: يا هيچكي نداره؟! ميگه: زمان شاه ئي چيزاش خوب بود. يكي كه ميگرفتن، يكي كه مي انداختن، خونِ يكي كه شتك ميزد، پشت بندش يكي براش شعر مينوشت، يكي قصه شو ميخوند، يكي يه ذره اي بيشتر جيگر داشت رِنگِشو ميساخت... اهييي زمان شاه! ميگم: خو سي چه "شاه" شو يواش ميگي خودتم؟ ميگه: بر پدرِ ترس... همه مون مث هميم! و عنبيه ي ماسيده ي چشاش تر ميشه. با خودش جويده جويده حرف ميزنه... ديوار ميگيره عصا ميزنه و پا ميشه. اسمعيل ش رو واضحتر ميگه، بخشي ش رو ميخوره تا نفس بگيره. باز مياد بگه، ولي تق تق عصاش، اسمعيل رو از بخشي جدا ميكنه. راه ميفته و ميره. اسمعيل بخشي رو هم با خودش ميبره... تو سياهي، "اسمعيل" ميره دورتر و لاغرتر ميشه. "بخشي" ميون راه ميمونه و گُم ميشه. #اسماعيل_بخشي #جنبش_كارگري #آزادي #ايران #عدالت
احسان عبدی‌پور | -
ميگه: اسمعيل بخشي چه ميشه آخرش؟
ميگم: كيه؟ چقد آشناس اسمش عامو نبي!
ميگه: نيشكرِِ هفت...
ميگم: ها...
190
1397/10/02