متن زیبایی از هم شهری فرهیخته ام خانم "دکتر کمال آرا" بانویی که علاوه بر تیغ جراحی، قلمی پر از احساس در دست می گیرد و جان و روح را طراوات و زیبایی می بخشد! اهل اراکم استانم مرکز روزگارم بد نیست پیشه ام طبابت است اما دستی هم در زراعت و صنعت دارم و کمی هم ذوق هنرهای دستی به خودم می بالم که تمدن دارم بازار سرپوشیده و حمام چهار فصل دارم مردانی چون امیرکبیر ، قائم مقام ، پروفسور حسابی ، دکتر قریب ، دکتر خزائلی دارم ، و زنهایی بنام پروین ، پروانه ، قدس السلطنه لهجه ناب اراکی دارم مردمی دارم به زلالی آب قره کهریز و به مهمان نوازی تالاب میقان و دوستانی همه اهل قلم به سر سبزی دشت شازند من مسلمانم ولی همسایه هایی دارم ارمنی و زرتشتی حوزه ی دینی من مدرسه سپهداری است کلیسایم مسروپ مقدس معبدم خورهه کعبه من قله شهباز است مسجدالحرامم مسجد جامع ساوه حجرالاسود من سرخ کوه چشمه زمزم من چپقلی است من وضویم را با گلاب نراق می گیرم مُهر من تربت پاک فراهان است سجاده من فرش ساروق است من اذانم را بر گلدسته های محمد عابد می خوانم جانمازم را با گلهای یاس خانه صمصام بیات پر می کنم حوض مسجدم را با سنگ مرمر دلیجان می سازم و گلدانهای گل محلات را دور آن می چینم و بهشتی چون وفس روضه رضوان من است امامزاده آمنه خاتون گوشه دنج من است به وقت دلتنگی او را به آنجا می برم و شمعی که از پیه های آشتیان است را روشن می کنم و آرامش می کنم هر زمان اندوهی سر می رسد خودم را برمی دارم و در کوچه پس کوچه های بازار اراک گم می کنم گوش هایم که زنگ زده است را به بازار مسگرها می برم تا آبکاری اش کنند گاهی هم به کوچه باغ ها سر می زنم و آنها با زنبیلی پر از انگور ، انار ، آلبالو ، سیب و هلو مرا بدرقه می کنند با کسی حساب و کتابی ندارم ولی گاهی به آرامگاه پدر علم حساب که آرمیده در تفرش سر میزنم آه من چقدر خوشبختم نکند اندوهی سر برسد من اهل اراکم ولی شهر من گم شده است شهر آفتاب من قطب شده است پایتخت مشاهیر مرکز آلات سنگین شده است اما من مشاهیرش را هر روز به دنیا می آورم دستان کوچک آنها را در دست می گیرم من با آن کوچک های بزرگ ، بزرگی می کنم من صدای قدم هایشان را می شنوم روح من گاهی برای آنها درد می کشد و گاهی اشک شوق می ریزد باید شهر را شست باید با بچه ها زیر باران بازی کرد آن دورها آوایی است که مرا می خواند بچه ها هستند صدایشان برایم آشناست گیوه ام که سوغات سنجان است را ور می کشم کوله ام که پر است از خاطرات مادرهای آنها را برمی دارم و می روم باید شهر را پیدا کنیم @pacificgallery @nimany @hossein_da
بهاره رهنما | متن زیبایی از هم شهری فرهیخته ام خانم "دکتر کمال آرا" بانویی که علاوه بر تیغ جراحی، قلمی پر از احسا...
0
1398/09/08