' سوال: دوست داشتید پنجمین جمعه‌ی تابستانِ خود را چگونه بگذرانید؟ جواب: به نام خدا دوست داشتم در پنجمین جمعه‌ی تابستان خط‌های ریز زیبایی باشم که در اثر خنده‌های از ته دل، دور چشم‌هایت جا خوش کرده‌اند. همان‌ها که شاید به زودی با تزریق دکتری از بین بروند و دیگر اثری از آن‌ها در صورتت باقی نماند. و یا با نصب اپلیکیشن جدیدی از عکس‌هایت محو شوند و تو را کمتر آزار دهند. به خط‌های ریز کنار چشمت که نگاه می‌کنم خودم و تو را می‌بینم که بی‌پروا روی خط‌ها راه می‌رویم و می‌خندیم و می‌گرییم و حرف می‌زنیم و دعوا می‌کنیم و خسته می‌شویم و پشت به هم گوشه‌ای می‌نشینیم و بعد طاقت نمی‌آوریم و دست هم را می‌گیریم و در آغوش هم فرو می‌رویم. به سوزنی که تجربه‌های مکررِ اندوه و شعف را از صورتت پاک می‌کند فکر می‌کنم؛ آثارِ قهقهه‌های مدام و سپری شدنِ روزهای سخت و آسانِ زندگی. شاید هم دلم بخواهد همان سوزنی باشم که در صورت تو فرو‌ می‌رود و با خالی کردنِ محتویاتِ منبعش، تمام نشانه‌های گذرِ عمر را از چشم‌ها، لب‌ها، پیشانی و بینی‌ات می‌زُداید. شاید هم دلم بخواهد محتویات منبعش باشم و اعصابِ صورتت را از کار بی‌اندازم تا جوان‌تر و بی‌خاطره‌تر شوی، بی‌ ردپایی از خندیدن یا گریستن بر صورتت... نمی‌دانم. این‌قدر دلم برای چشم‌هایت تنگ شده که حاضرم در پنجمین جمعه‌ی تابستان تبدیل به حیوان خون‌خواری شوم و به صورتت حمله کنم و چشم‌هایت را از کاسه درآورم و آن‌ها را بخورم و بعد سلانه سلانه در حالی‌که از لب‌هایم خون...!!! وحشی بودن به من نمی‌‌آید. تصور صورتِ خون‌آلودِ بی‌چشمِ تو غمگینم می‌کند. ترجیح می‌دهم در این جمعه‌ی گرم همان شکلی که هستی باقی بمانی و قبل از هجومِ سوزن‌های زیباکننده، از ته دل بخندی تا من با خیال راحت یک دل سیر خطوطِ ریزِ کنارِ چشمانت را تماشا کنم. ' ' پی‌نوشت: ' ۱.چون بود اصل گوهری قابل تربیت را در او اثر باشد هیچ صیقل نکو نداند کرد آهنی را که بدگهر باشد خر عیسی گرش به مکه برند چون بیاید هنوز خر باشد «سعدی» «گلستان، باب هفتم» 📚 (یک بیت رو به صلاح‌دید خودم حذف کردم) ' ۲.دیشب یهو الکی باد وزید و بارون اومد. فقط چند دقیقه. ما توی تراس ازش لذت بردیم. تصویرش به یادگار ثبت شد. 📷 ' ۳.باید چی کار کنی؟ 🤔 ' ۴.دوستان عزیز مجازی و فن‌پیج‌های مهربون، همیشه سپاسگزار لطف و محبت‌ شما هستم. ممنونم از مهر و خلاقیت‌تون. ❤️ ' ۵.کی می‌تونست حدس بزنه؟ بعد از این‌همه سال... 🎂 ' ۶.عجب گلی زد... 😬 🏆🏆🏆🏆 ' ۷.آخرش قرار نبود این‌جوری بشه! چرا یهو وحشی شدم؟ 😶 '
مهراوه شریفی‌نیا | '
سوال:
دوست داشتید پنجمین جمعه‌ی تابستانِ خود را چگونه بگذرانید؟

جواب:
به نام خدا
دوست داشتم در پ...
6،852
1399/05/03