الان دوست داشتم منم در کنار استاد و مریداش بودم و چشمامو می بستمو انقدر به تبلا می کوبیدم تا روح از جونم فرار کنه، یا جای اون جوون لباس یشمی باشم که ریتمو انگار با تمام وجود به کائنات میفرسته (هر پنج سال یه بار این حال بهم دست میده😌😬🙃) “آن روز که روح پاک آدم ببدن گفتند درا نمیشد از ترس بتن خوانند فرشتگان به لحن داؤد در تن در تن درا اندر تن پ.ن از پیج owrsi این ویدئو رو برداشتم
4
1398/10/01