. ده سال پیش من فکر می‌کردم که شرایطمان آنقدرها خوب نیست و باید بهتر از این‌ها باشد و حقمان این است که خیلی خوشحال‌تر و خوشبخت‌تر باشیم. ده سال پیش فکر نمی‌کردم امروز، این شکلی باشد. احتمالا هیچکس فکر نمی‌کرد اینجوری باشد. نمی‌دانم چه حکمتی است که هرچه بیشتر جلو می‌رویم، حسرت روزهای گذشته محکم‌تر دست روی گلویمان می‌گذارد. چرا این خاک هیچ‌وقت آینده بهتری به خودش ندیده؟ یا نکند دیده و ما به دلیل زیاده‌‌خواهی تاریخی و نارضایتی اساطیری‌مان نادیده‌اش گرفته‌ایم؟ چرا مردم ما همیشه در حسرت دیروزند؟ دیروز که می‌گویم از همین امروز صبح شروع می‌شود و تا دوران پارینه‌سنگی عقب می‌رود. کجای کار ایران و ایرانی جماعت می‌لنگد که همیشه باید محکوم به حسرت گذشته باشد؟ . کاری به کسی ندارم، اما من همیشه، همه تلاشم را کرده‌ام که آینده را جای بهتری برای خودم و دیگران کنم، قبول دارم آن‌قدرها که می‌خواستم موفق نشدم و زورم نرسید. ما انگار نفرینی روی خاکمان نشسته و برایمان طلسم سنگینی گرفته‌اند، وگرنه نمی‌شود این همه خودت را هر روز دلخوش و امیدوار کنی، بعد ببینی از دیروزت تنها‌تر و غمگین‌تر و فقیر‌تر و دلشکسته‌تری... . ده سال پیش که من بیست سالم بودم، ما به همه چیز مثل همیشه اعتراض داشتیم. به همه چیز و همه کس...اگر جمیع چیزهایی که داشتیم بد بوده، پس چرا حالا دنبال همان‌ها هستیم؟ ما چرا انقدر جماعت عجیبی شده‌ایم؟ مشکلمان کجاست؟ یادم هست، دقیقا سال ۱۳۸۹ یکی از دوستانم با هفت میلیون تومان پراید صفر هاچبک خرید. آن‌روزها زمین و زمان را فحش میداد که این پراید قیمتش ۳ تومن است، چرا باید ۷ تومن پول بدهم؟ جناب پراید امروز هم همان است و هیچ تغییری نکرده. من از وقتی‌که یادم میاید، سوییس و و نروژ و فنلاند و دانمارک بهترین کشورها بودند و ما تحفه سر و ته سوخته خاور میانه... می‌دانید چیست؟ من واقعا دوست دارم خوشحال باشم و از زیستنم لذت ببرم. دوست ندارم شرایط پذیر باشم و بگویم، بدبختیم و بیچاره. نگاه و سواد سیاسی درستی هم ندارم. فقط یک نفر بیاید به من بگوید چرا دل ما هیچ‌وقت خوش نمی‌شود؟ چرا همیشه رویای دیروز را می‌بینیم؟ من هر شب خواب سال‌های ۸۸ و ۹۲ رو می‌بینم. با اینکه آن‌روز‌ها هم روزهای خوبی نبوده و تحت فشار بودیم، من شخصا دوست دارم همه چیز به همان‌روزها برگردد. اصلا احمدی‌نژاد برگردد و جلیلی برود برای مذاکره.. . یک نفر برای من توضیح بدهد که قرار دل بی قرار ما کجاست؟ چه باید بکنیم که حالمان خوب شود؟ یک نفر که بلد است، بیاید زندگی را یاد ما بدهد. مردیم از بس زندگی نکردیم..
محمد مهدی عزیز محمدی | .
ده سال پیش من فکر می‌کردم که شرایطمان آنقدرها خوب نیست و باید بهتر از این‌ها باشد و حقمان این است...
8
1399/08/05