یکی از روستاییان به علت فقدان مراقبت های بهداشتی در روستا، یکی از دو فرزندش را از دست می دهد. این زمانی است که او تصمیم می گیرد که تنها فرزندش را به مطالعه پزشکی بسپارد. بنابراین، او همراه با همسر و پسرش به تهران می رود. او به طور بی پایان کار می کند تا پسرش بتواند در بهترین شرایط تحصیل کند. در نهایت، او موفق به ارسال پسرش به پاریس برای ادامه تحصیلش می شود. پس از مدتی، او می آموزد که پسرش جدی به تحصیلاتش نرسیده و زمان زیادی را تلف کرده است. او نامه ای به پسرش می نویسد که پسرش را عمیقا تحت تاثیر قرار می دهد و سرانجام پس از اتمام تحصیل، به میهن خود بازگشت.