عطای 7 ساله را پیش یک رمالِ آینه بین می برند تا طی مراسمی دزد طلاهای عمه اش را در آینه شناسایی کند ، عطا که هیچ تصوری از سرانجام آنچه در آن شرایط بر زبان می آورد ندارد، برای رهایی از آن وضعیت، هر آنچه از تعاریف عمه اش درباره شک و تردید او نسبت به دزدی داوود پسر عمه دیگرش شنیده را بازگو می کند، غافل از آنکه این دروغ موجب عقوبتی دوراز انتظار برای کل خانواده میشود.