یک چوپان جوان عاشق یک دختر است که دختر فرمانده کل قوای شاه عباس است. فرماندهی در مورد عشق او را می بیند و او را دستگیر می کند. شاه عباس مخفیانه به عنوان یک قاچاقچی مینشیند و به خویشاوندان چوپان می رود تا درباره این داستان بداند. او آخرین لحظه را نجات می دهد و او را به دختر می آورد.