کفشهایم کو؟ قرار بوده ادامهای منطقی و البته احساسی برای شب یلدا باشد که هنوز هم یکی از بهترین فیلمهای پوراحمد است. این ادامه اما نه قدرت ساختار شب یلدا را دارد و نه حالوهوای شاعرانهاش را. این رضا کیانیان مستأصل در ایفای نقش یک مرد مبتلا به آلزایمر کجا و آن محمدرضا فروتنِ بینظیر در نقش یک مرد عاشقپیشهی شکستخورده کجا؟! حتی الهام چرخندهی شب یلدا خیلی خیلی بهتر از رؤیا نونهالیِ کفشهایم کو؟ است؛ یا پرویندخت یزدانیان که لابد حالا باید مجید مظفری را به جای او بپذیریم با یک مشت دیالوگ شعارزده و یک بازیِ سرهمبندیشده.اگر در شب یلدا آن دیالوگ تأثیرگذار حامد را داشتیم که «چیه برادر؟ جشن تولده. ممنوعه؟ زن بیحجاب نداریم. زن باحجابم نداریم. مرد بیغیرت نداریم، مرد باغیرتم نداریم... جشن تولد یه بچهست اما بچه هم نداریم.» یا دیالوگِ «زخمهای آدم سرمایهست حامد؛ سرمایهت رو با این و اون تقسیم نکن، داد نکش، هوار نکش، آروم و بیسروصدا همه چیزو تحمل کن...» اینجا با مشتمشت دیالوگ شعارزده و مبتدیانه طرف هستیم که نتیجهی کار را کمدی کرده است؛ مثل دیالوگ بهارک (با بازی و لهجهی کلیشهای و گلدرشت مینا وحید) که به مادرش میگوید: «مامی! "سپریشن" (Separation) رو یادته؟! به قولِ "سپریشن": اون یادش نیست که من دخترشم، من که یادمه اون پدرمه!» یا «پدربزرگ میگفت Reality اون چیزی نیست که همه میگن!» اینها یعنی چه؟! این دیالوگهای سطحی یعنی اینکه ما باید به جای شنیدن یک متن درستودرمان برای دیالوگهای دختر جوانی که از خارج کشور برگشته و به جای دیدن یک بازی صحیح بهزور بپذیریم که این خانم فرنگی است و حرف زدنش یادش رفته؟نقشی که رضا کیانیان ایفا میکند چه ارتباطی به بیمار آلزایمری دارد؟! مردی که خودش وقتی راه خانهاش را گم میکند، متوجه میشود آلزایمر گرفته و بعد زمان کات میخورد به چند سال بعد و آن وقت با شخصیتی شیرینعقل مواجه هستیم، نه یک بیمار مبتلا به آلزایمر، که افسردگی و سکوت مهمترین شاخصهی بیماریاش است. ضمن اینکه اگر در شب یلدا دست محمدرضا فروتن باز گذاشته شده بود و همهی انرژی فیلم در خدمت جلوهگری او بود، در اینجا کیانیان هم در چنبرهی خوانش قدیمی کارگردان از موضوع و قصهاش گیر افتاده و کار زیادی از دستش برنمیآید. تنها امکانی که کیانیان داشته، ارائهی یک بازی جلوهگرانه و بیرونریز بوده که خب همان کار را هم کرده و نقش را به شکلی درشت و پرتحرک و سرشار از سروصدا و کنشهای ناگهانی بازی کرده است؛ و این دقیقاً همان چیزی است که تیر آخر را به پیکرهی فیلم شلیک کرده است.