به ازای هر نفری که با دعوت شما در منظوم ثبتنام میکنند 20 امتیاز میگیرید.
لینک دعوت:
بازیگر و نویسنده و خواننده گروه و مجری و شاعر و دوبلور و تدوینگر و فیلمساز(کارگردان) و داور جشنواره نوجوان برگزیده سال(نوجوونیم)
وی از کودکی در حوضه های مختلف هنری فعالیت داشته که عبارتند از:
▪به گفته خودش: کلا از قدیم الایام هنر و نمک تو خونَمه و هر هنری که البته خودش اومده سمتم یه ریشه ای تو بچگیم داشته یا داره
▪خوانندگی: از سوم دبستان به مدت ۷سال تو مدرسه به سرپرستی خودش و دوستش امیر رضایی در ایاد های مختلف با گروهش اجرا میکردند تا با گروه سرود تلویزیونی نسیم انتظار آشنا و ۴.۵ ساله به صورت حرفه ای به عنوان خواننده گروه و کمک مربی فعالیت میکنه (با سابقه بیش از ۴۰۰ اجرا )
▪نویسندگی: از همان دوران کودکی با تعریف و تمجید های معلمان ادبیاتش با نوشتن نمایشنامه برای تئاتر های مدرسه ای شروع کرد (بیش از ۱۰ نمایشنامه کوتاه) و کم کم استعدادش با نوشتن فیلمنامه های کوتاه برای کلیپ های اینستاگرامی شکوفا شد. درحال نوشتن یه فیلمنامه سینمایی بلند بود که از طرف مجتمع آوینی به کلاس فیلمنامه آقا محسن ملکی(نویسنده فیلم هایی مثل کتونی زرنگی) معرفی شد و الان به گفته خودش مشغول اصلاح فیلمنامه بلندی بدون نام با محوریت توانایی نوجوانان ایرانی که قهرمان داستان برعکس دیگر داستان هایی این قبیل به جای پسر یک دختر است(به گفته وی: چون فیلم ها که چه عرض کنم فقط یک فیلم را با قهرمان نوجوان دختر دیدم). و نوشتن دو فیلمنامه کوتاه به نام های نَبینَمِت شیطان(بای ابلیس) و مهر دوستان و ترس دشمنان(که با محوریت خلق و خوی نیک شید سلیمانی)
▪شاعر: از هفتم دبیرستان به شعر روی آورد و تا به حال به گفته خودش: دیوان ۴۰صفحه ای دارد، وی اضافه کرد این شعر و ادب از خاله مرحومِش که از دانشجویان کالج آکسفورد بودن و به علت سرطان در سنین جوانی درگذشتن به ارث برده
▪بازیگری و کارگردانی: از دبستان با بازی در نمایشنامه های مدرسه ای که اکثراً به قلم خودش بوده وارد این حوزه شد؛ مثل: (تئاتر کلاغ شوم نیست)و(شبزنده داران خانه)و(تفاوت زمین تا زیرزمین)و(پول گرونه)و(دیوان مسابقات)و..... و به عنوان بازیگر (آکتورز استودیو) و فیلم کوتاه(بانتی)
و از طریق دکتر بشیر حسینی با مجتمع آوینی و کلاس بازیگری آقا زین العابدین تقی پور آشنا (به گفته خودش: هم بازیگر و هم مرام را از ایشان آموختم که ان شاءالله بتونم به درستی ازشون استفاده کنم) و کم کم به توصیه یکی از همکلاس هایش شروع به ساخت و کارگردانی و البته نوشتن فیلم های کوتاه اینستاگرامی کرد از جمله:(سریال اسکای شوت). و قرار بود یه نمایش تو سال آخر دبیرستان کارگردانی و بازی کنه که متاسفانه با شروع کرونا لغو شد و بعد از اون قرار بود به عنوان نقش دوم یه سینمایی به کارگردانی نصرت میرعظیمی برای اکران در جشنواره بین المللی سوئد بازی کنه که سر یکسری مشکلات و امتحانات پایان ترم کناره گیری کرده. (و به گفته خودش: به دنبال فرصتی برای ظبط دو تا فیلم کوتاه به صورت حرفه ای که قابلیت ارسال به جشنواره های بین المللی رو داره) و اضافه کرد درحال حاضر یک سینمایی و یک سریال بهم پیشنهاد شده
▪اکبری گفت: جا داده از حامد وحید که ۶الی۷سال عین برادر بزرگتر ازش یاد گرفتم و تو فراخان های مختلف حمایتم کرده و ان شاءالله قراره تو یه پروژه طنز باهم همکاری داشته باشیم اگر قسمت بشه
▪ساخت سریال اپیزودی اسکای شوت: به کارگردانی و بازیگردانی و سرپرست نویسندگی محمدحسین اکبری همدانی ساخته و دنبال ساخت قسمت های بیشتر هم هستش
▪فیلم کوتاه فِیکا: اکبری نِدای ساخت فیلم کوتاه فِیکا برای جشنواره های خارجی و داخلی داد و درحال نوشتن و دکوپاژ و قراره به عنوان نویسنده و کارگردان و بازیگر حضور پیدا کنه و بزودی فراخان عوامل و بازیگرانش رو اعلام میکنه
و مشغول نوشتن و ساخت چند فیلم کوتاه دیگر هم هست
▪تدوینگر: به گفته خودش: حدودا تمامی کار هایی که خودش کارگردان و نویسنده یا بازیگرش بوده رو خودش تدوین کرده، وی اضافه کرد (چون خودم بهتر میدونم از اون کار چی میخوام و اصولا بینظیر شدن یه فیلم یا سریال جدا از زحمات تمامی عواملِش به تدویگرش بستگی داره، تدوینگر که با صدا و افکت و کات های بجا و خلاقیتِش یه کار از چند تیکه فیلم ساده به یه اثر هنری کم نظیر تبدیل میکنه)
▪دوبلور: به گفته خودش: از پنجم دبستان با تقلید صدا و شخصیت سازی صدایی برای خودم کار میکردم مثلا تقلید صدای حامد زمانی که بعد از بلوغ صدام عوض شد و چون بهداشت صدا در دوران بلوغ رعایت نکردم به صدام آسیب زد. تا اینکه با چند از دوستانم تو شبکه اجتماعی دوبله با نام گروه هنری (طنز دوبلوریم) حدود ۵۰ کلیپ کوتاه طنز دوبله کردیم و به دلایلی تیم از هم پاشید و حدودا چهارسال بعد میخواستم دوباره با یه گروه جدید شروع کنم که پایه کار نبودن (فعلا تو آبنمکم)
▪مجری: بخاطر فعالیت های مختلف هنریش چند باری تو برنامه های مدرسه اجرا کرده و از اون طرف هم تو گروه سرود هر از گاهی اجرا میکنه و این بین ۳.۴ باری تو شبکه امید اجرا کرد و تو مسابقه مجری همان شبکه هم شرکت کرد ولی بخاطر ظوابط خاصی که داشتند ازشون جدا شد و از ادامه مسابقه کناره گیری کرد
▪داوری جشنواره نوجوان برگزیده سال(نوجوونیم): (اینجشنواره تحت محوریت جشنواره(Teen Choice Awards) آمریکا که برای نوجوانان) بعد از آشناییش از سر خندوانه با المپیاد و سمینار سواد رسانه ای دکتر بشیر حسینی آشنا و شرکت کردن از طریق دکتر حسینی با مجتمع شهید آوینی بعد از گذاراندن دوره های بازیگری و نویسندگی و عضویت و ارسال رزمه و مصاحبه در باشگاه هنر و رسانه نوجوان یا همان ایستگاه نوآوری رسانا(شریف) از وی دعوت شد بخاطر فعالیت های مختلفی که داشتند به عنوان داور بخش خوانندگی و بازیگری و داستان به آکادمی جشنواره #نوجوونیم محلق شوند (وی اضافه کرد: تو کپشن یکی از پست های صفحه اینستاگرامشون درمورد روند جشنواره و اتفاقاتِش و جوایز یا بهتر بگیم تصحیلات جشنواره توضیح دادن)
▪چی شد که داور جشنواره شد: مسیر پازل گونه طولانی پشت سر گذاشته که بالاتر بهش پرداختیم و وی گفت: هیچ وقت فکر نمیکردم از نمایشنامه نویسی و بازی تو تئاتر و جمع کردن گروه سرود مدرسه ای به اینجایی که البته هنوز هیچم ولی باز جای شکر باقیه که رزومه خوبی دارم برسم و برام کارآمد باشه،
▪وی اضافه کرد: ولی واقعا خوشحالم که جای پرداختن به مسائل بیهوده و وقت گذرانی های البته الکی دنبال هنر بودم
▪به گفته خودش: اگر مشکلات حل بشه بزودی یه برنامه تلویزیونی با محوریت نوجوان (جشنواره نوجوونیم) با همکاری داوران آکادمی جشنواره تولید و نظرم اینکه با برگزیدگان مسابقه بزاریم و کلی ایده دیگه ای که باید بیشتر بهش بپردازیم
▪آیتم سازی(برنامه آینده): وی گفتند: (چهارساله که در فکر ساخت برنامه ای با آیتم های هنری و البته با جاشنی طنز هستم و دو بار خواستم استارتِشو بزنم ولی عوامل جور نبودن و به دنبال عوامل پای کار و کمی وقت خلوت هستم تا تو فاز اول به صورت یه برنامه هفتگی تو پلتفرم اینستاگرام و در نظر دارم تا جایی پیش برم که به پلتفرم هایی از قبیل فیلمو،تلویبیون،فیلم نت و غیره و تا فاز آخر به یه برنامه تلویزیونی تبدیلش کنم)
▪چرا دانشگاه تهران نرفتی؟: وی گفت: ادبیات نمایشی دانشگاه تهران قبول شدم با این وجود که بیشتر وقتم برای خوندن کنکور انسانی گذاشتم و کنکور هنر با اطلاعاتی که طی سال ها فعالیت تو حوزه های هنری کسب کردم امتحان دادم ولی بخاطر علاقه زیادم به رشته روانشناسی و مشاوره های متعددی که تو مشکلات مختلف به دوستان و اقوام و دیگران میدادم منو به روانشناسی دانشگاه آزاد کشوند و ان شاءالله قصد دارم تا فوق لیسانس یا دکترا پیش برم و درکنارش هنر تو موسسه های مربوطَش ادامه بدم
▪چیزی هست کسی ندونه و بخوای بگی: 2سال جوکر بودم یعنی دچار افسردگی نامرئی شده بودم که بعداً اسمشو یادگرفتم، بخاطر اینکه حدودا 14.15 سال زندگیم رو سعی کردم به همه محبت کنم حتی اگر کسی نامربوط رفتار کرد یا حرف زد من احترامش رو نگه دارم. و به همه تا اونجایی که در توانم بود کمک میکردم ولی به یه جایی رسید یعنی (16 سالگی) که دیدم فقط این احترام و محبت و کمکیار بودنم برای دوست و آشنا و رفیق و فامیل یکطرفست و کم کم افسرده شدم و یکسال بعد یعنی (روز تولد 17 سالگیم) یه تصمیم مهم گرفتم، اینکه تا تولد (18 سالگیم) به هر کسی که بتونم کمک و محبت میکنم و احترامشون رو نگه میدارم و بعد موئد مقرر دیگه با هر کسی عین خودش که تو اون یکسال ازش دیدم رفتار کنم تو همه مسائل. و انگار (18 سالگی) برام تولدی دوباره بود که زندگی جذاب و بدور از اعصاب خوردگی دارم چون به غیر از یه تعداد خیلی محدود کسی برام مهم نیست که از دستش ناراحت بشم
▪آینده خودتو کجا میبینی؟: آینده خودم خوب میبینم یه جایی کنار معروف ترین هنرمندان البته خودم رو که نه در اصل شخصیت هنرمندی با نام مستعار مُحاک یا همون محمدحسین اکبری چون خودم از یه دورانی خیلی خوشم نمیاد از خودم تعریف یا به تعریف های دیگران اهمیت بدم، چون انسانه و غرورِش که اصلا خوشم نمیاد خودمو بگیرم چه خودم چه شخصیت هنرمندی به نام محمدحسین اکبری
▪بچه دعوایی بودم و آروم شدم: تو دبستان خیلی بچه دعوایی بودم حتی تو پارکم قرار دعوا میزاشتیم البته نه برای مسخره بازی، سر اینکه یه بچه مظلوم یا رفیقمو اذیت کرده بودن؛حتی به جایی رسید که کلاس سوم دیدم یه سال شیشمی که اون موقع هموشون خیلی استخون بندی درشتی داشتن دوستم اذیت کرد و میخواست خراکیشو ازش بگیره که (از پیش دبستانی رزمی کار میکردم) جلوش دراُمدم و زدم تو سفید رونِش بعد میخواست یه چک افسری بزنه بهم که خداروشکر شانسی که آوردم این بود که اون سال چون پدرم کارش کمتر بود منو دو نفر دیگه که هم محله ای بودن رو میرسوندن و از قضا یکی از اونا دست اون پسر گرفت و پرتش کرد اونور و اون موقع بود که فهمیدم کل مدرسه حتی مدیرم ازش حساب میبره. من تو آتش نشانی و کلانتری هم پرونده زیاد دارم البته نه بخاطر دعوا بلکه چون بچه بودم مثلا یه بار از مدرسه خودم راه افتادم بدون پدرم یا میرفتم بیرون یکم دیر میومدم البته برای فوتبال بازی با محله های دیگه (بچه سعادت آباد تهرانه) نه خدای نکرده برای عیاشی، و چندباری هم انقدر فوتبال بازی کرده بودم از ساعت ۳ظهر تا ۹ شب خوابم برده بود و در قفل بود و چون پدر و مادرم شاغل بودن میموندن پشت و با آتش نشانی تماس گرفتن و سر اون قضیه بیرون رفتنم یه بارش (۵سالگی) که دنبال سر دختر دائیم رفته بودم تره باره نزدیک خودمون و مادرم نگران شده بود البته بعد دختر دائیم رفتم و اونم خودش تو تره باره منو دید و متوجه شد راه افتادم دلبالِش. حال کارای خوبم، معلم ششمَم منو به به دببرستان دوره اول معرفی کرد و به ناموس و خانوادم قسم داد که دعوا نکنم و بچه خوبی باشم از سر اون قضیه انقدر بچه خوب و با انظباطی شده بودم که یه بار ناظم منو از کلاس کشید بیرون و چون زنگ تفریح سال پایینی ها بود کلید در مدرسه رو داد به من گفتم یکی از اولیا اومده و منم کار دارم چون بهت اعتماد دارم تو در باز کن و راهنماییشون کن
▪فعالیت ورزشی: (به گفته خودشون): از کودکی شنا و یه کوچولو سوارکاری و ورزش های مختلف رزمی گذروندم و هی از این شاخه به اون شاخه می پریدم که تو انواع تکواندو و کنگ فو و نینجوتسو و جوجیتسو و ......... از هر کدوم یه کمربند زرد یا سبزی دارم ولی دیگه سر عقل اومدم و فعلا تکواندو رو تا کمربند مشکی ادامه دادم
▪اصالت: به گفته خودشون: در اصل نام کامل من محمدحسین اکبری (همدانی) که اکثرا به فامیلیی اکبری بنده رو میشناسن
▪اصلیت از طرف پدری: همدان و از طرف مادری:تهران (پدربزرگشون خان ایل قشقایی بوده البته مردم از روی مهر و محبتی که بهش داشتن و چون کمکشون میکرد و آدم مهربان و خیری بود مردم ایل بهشون میگفتن: عین الله خان) آرزوی قلبیم اینکه عین پدربزرگم با دیگران مهربان و کمکیارشون باشم
▪درآخر با یه سوال حاشیه ای تموم میکنم: ملاکت برای ازدواج چیه و تا حالا ارتباطی داشتی؟
راستش این سوال یکم بیش از حد حاشیه ای ولی خب باید بگم من هیچ وقت اهل رابطه های دوست دختر و پسری نبودم و نیستم و نخواهم بود چون 2تا دلیل بزرگ دارم براش: اولیش اینکه رابطه دوست دختر و پسری مثل یه ظرف یبار مصرفی میبینم که توش غذا میخوری و اگر کثیف،خراب،شکسته بشه برات مهم نیست و در آخر میندازیش دور و دومیش احساس و علاقه و وقت و پول اضافه ندارم که خرج یه آدم چند روزه یا چند ماه کنم،
▪ولی کسی که ازش خوشم بیاد یه مدت کوتاه باهاش آشنا میشم و اگر خدا بخواد ازواج میکنیم.
▪ولی رابطه عاشقانه البته از نوع عقلانی و احساسی عین ظرف گرون قیمتیه که کلی وقت و زمان و پول(به معنای احساسات) خرج کردی تا بدستش بیاری و مراقبی کثیف نشه و خط و خشی بهش نیوفته و نشکنه.
حالا چرا گفتم عشق عقلانی و احساسی باهم چون هر کدام از این ها به تنهایی ضررات خودشون دارن مثلا احساسی مشکلات و طرز فکر های متفاوت غیر قابل تحمل طرف مقابل رو نمیبینی و عقلانی تنها هم باعث میشه یه زندگی بی روح عذاب شکل بگیره
▪و در آخر آرزو میکنم همه مشکلات هموطنان نازنینم توی هر بُرهه زمانی حل بشه و همیشه زیر سایه خدایی که خودم تموم لحظه،لحظه زندگیم چه خوبش که برام خاطره شده و چه بدش که ان شاا... برام تجربه شده باشه رو مدیونشم، باشن... یاعلی