نقد فیلم گاو خشمگین

خلاصه داستان:
داستان فيلم بر اساس زندگي جيك لاموتا قهرمان پيشين مشت زني است.
جيك لاموتا مشت زن ميان وزني است كه آرزوي قهرماني دارد به واسطه برادرش جویی با دختري بنام ويكي آشنا ميشود. جيك به ويكي علاقه مند شده و با او ازدواج ميكند.
جيك همراه با جويي كه مدير برنامه هاي اوست تلاش ميكند تا قهرمان شود اما براي قهرمان شدن بايد قواعدي را رعايت كند. با كساني كه در شرط بندي هاي مشت زني شركت ميكنند و در لابي هاي ورزشي نفوذ دارند كنار بيايد و خواسته ي آنها كه شكست در مقابل يك مشت زن ديگر است را برآورده كند. جيك در اين حال با همسرش ويكي مشكل دارد و اضافه وزن دارد. جيك با تمام فشار رواني كه تحمل ميكند قهرماني را بدست مي آورد اما در ادامه راه با برادرش جویی قهر ميكند و موفق به حفظ عنوان قهرماني نمي شود و خود را بازنشسته ميكند و يك كلوپ باز ميكند. به دليل بي توجهي و خشونت ويكي جيك را ترك ميكند جيك تنها ميماند و حسرت گذشته را مي خورد و از غرور خود و رفتاري كه با جويي داشته احساس پشيماني ميكند.

قابل توجه دوستداران فيلم:
رابرت دنيرو تاثير زيادي در ساخته شدن اين فيلم داشت بنحوي كه مارتين اسكورسيزي را ترغيب به ترك كوكايين و تشويق به ساختن فيلم گاو خشمگين كرد.
جيك لاموتا اين فيلم را با ويكي همسر سابقش به سينما رفت وتماشا كرد.
جيك لاموتا چندين ماه با رابرت دنيرو تمرين مشت زني ميكرد.
رابرت دنيرو براي نشان دادن وضعيت بدني جيك لاموتا در دوران افول ظرف سه ماه بيش از ۲۵ كيلو وزن اضافه كرد.
رابرت دنيرو براي ايفاي نقش لاموتا موفق به دريافت جايزه ي اسكار شد.
اين فيلم اولين نامزدي بهترين كارگرداني براي اسكورسيزي بود اما در رقابت با رابرت ردفورد براي فيلم آدم‌های عادی مغلوب شد.
انستيتو فيلم آمريكا گاو خشمگین را به عنوان بهترین فیلم تاریخ ورزشی سینما و همچنین چهارمین فیلم برتر تاریخ برگزیده.
این فیلم ابتدا قرار بود رنگی فیلمبرداری شود اما اسکورسیزی معتقد بود این فیلم باید سیاه وسفید فیلمبرداری شود که سازندگان فیلم ریسک بزرگی انجام دادند . جون سیاه و سفید بودن باعث افت گیشه میشد. اما در نهایت سیاه وسفید بودن باعث انسجام فیلم شد.

نقد فیلم:
گاو خشمگین فیلم زندگی نامه ای است که زندگی جیک لاموتا را به تصویر میکشد فراز و فرود های لاموتا را در مشت زنی و زندگی خصوصی او را نشان میدهد اما بیشتر زندگی خانوادگی لاموتا را پر رنگ میکند. لاموتا از آن قبیل انسانهایی است که بیننده علاقه و حس همذات پنداری به آنها را ندارد. اما فیلم بگونه ای شگرف موفق بوده بیننده را با خود همراه کند تا جیک لاموتای خودشیفته ای را نشان دهد که نه تنها در رینگ بوکس قهرمان نیست ( در جایی از فیلم ویکی به جیک میگوید تو هرگز قهرمان نمی شوی جون همه از تو متنفرند.) بلکه در زندگی خانوادگی هم فهرمان نیست. دوست داشتن جیک از روی خودخواهی است در دوست داشتن و علاقه اش به ویکی به خودش و نیازهای خودش توجه میکند و توجهی به ویکی ندارد . در حالی که عنوان قهرمانی مشت زنی سال را بدست آورده یک آدم نا امید. حسود و شکست خورده است. جیک اختلال شخصیت دارد. اختلالات پارانوئید (بدبین و بدگمان) ـ نارسی سیستیک (خودشیفته) ـ بوردرلاین (آشوبناک) را در شخصیت جیک لاموتا بصورت پررنگ میتوان مشاهده کرد. جیک آنچنان بدبین است و دچار توهم که گمان میکند همسرش با برادرش و مردان دیگر رابطه دارد بنحوی که همسرو برادرش را متهم میکند و آنها را مضروب میکند. اختلال نارسی سیستیک در او آنچنان پررنگ است که تمام اطرفیانش را تحقیر میکند. هنگامی که در رینگ بوکس مشت میزند و مشت میخورد احساس آرامش میکند که این امر ناشی از اختلال بوردرلاین جیک است. جیک زمانی به دنبال آرامش است و آرام شده که بهترین سالهای عمر خود را سپری کرده و گوهر زندگی را از دست داده. گوهری که هرگز باز نمی گردد. جیک بخشنده نیست همه چیز را برای خودش می خواهد حتی زمانی که کمربند قهرمانی اش را می خواهد بفروشد آن را معیوب میکند تا سالم به جواهر فروش ندهد. ویکی از خشونت خانگی رنج میبرد و در روابطش با جیک بگونه ای است که جیک خودخواهانه از انجام وظایف زناشویی به دلیل مسابقه سرباز میزند. جیک یک بازنده ی نمام عیار است محبت زنش و برادرش را از دست میدهد و تنهای تنهاست. انسان به آنچه لیاقتش را دارد می رسد .سرنوشت کسانی که برای دیگران ارزشی قائل نیستند چیزی جز پشیمانی وتنهایی نیست.