اوایل دهه هفتاد بود که «گور به گور» فاکنر را خواندم که حول حکایت مادر بیماری بود که انتظار مرگش را می کشید، اولش تلخی گزنده ای داشت و کمی که از خواندنش گذشت دیدم آرام آرام این تلخی جای خود را به شوخ طبعی غریبی می دهد که قطعا تاثیر ترجمه است، اثر نجف دریابندری ست (هنوز نمی توانم از فعل گذشته استفاده کنم) که آشوب جهان فاکنری را به زبان فارسی قابل هضم و تحمل می کند، به گمانم کاری که دریابندری می کند (می کرد) نوعی ترفند زبانی است که مفهوم مبهم و نامفهومی مثل مرگ را به موضوعی آشنا بدل می کند، درست مثل خود داستان که مادر بیمار آرام آرام با شنیدن صدای اره ای که چوب تابوتش را می تراشد به وقوع مرگش آگاه می شود و به آن تن می دهد، چاره ای نیست با همین ترفندی که خود دریابندری یادمان داده باید تن داد به مرگش و به دنیای بدون او و بدون ترجمه های تازه اش خو کرد، چرا که دریا نیز می میرد #نجف_دریابندری
نرگس آبیار | اوایل دهه هفتاد بود که «گور به گور»  فاکنر را خواندم  که حول حکایت مادر بیماری بود که انتظار مرگش ر...
86
1399/02/17