به جست و جوی تو بر درگاه کوه می گریم، در آستانه ی دریا و علف. به جست و جوی تو در معبر بادها می گریم در چار راه فصول، در چارچوب شکسته ی پنجره یی که آسمان ابرآلوده را قابی کهنه می گیرد. به انتظار تصویر تو این دفتر خالی تا چند تا چند ورق خواهد خورد؟ جریان باد را پذیرفتن و عشق را که خواهر مرگ است- و جاودانگی رازش را با تو در میان نهاد. پس به هیات گنجی در آمدی: بایسته و آزانگیز گنجی از آن دست که تملک خاک را و دیاران را از این سان دل پذیر کرده است! نامت سپیده دمی ست که بر پیشانی آسمان می گذرد -متبرک باد نام تو!- و ما هم چنان دوره می کنیم شب را و روز را هنوز را... . تا جان و حال و‌ نا و نفسی هست ، با همه سختی و تلخی ِ ایام ، که نه می شود انکارش کرد نه فراموشش ! کاش بهره برداریم از زندگی و لحظه های گذرایش...کاش بشود ، کاش بتوانیم. . شعر ، سروده ی ا . بامداد ِ جان. اینجا ، روستای کُندُر ، میان ِ لاله ها...در بهار ِ غریب ِ امسال . . #احمد_شاملو #ابامداد #بهار#زندگی
شبنم مقدمی | به جست و جوی تو
بر درگاه کوه می گریم،
در آستانه ی دریا و علف.

به جست و جوی تو
در معبر بادها می گر...
0
1399/02/19